گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر روی کاناپه، لمــــیدن آموخت
شب ها بر ِ مـــاهــواره تا صبــح بنشست و کلیـپ دیدن آموخت
برچهـــره، سبوس و ماست مالید تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت
بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش تا رســم کمان کشـیدن آموخت
هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت
دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار همـــــواره طلا خریدن آموخت
با دایــــــی و عمّه های جعــــلی پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت
با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند از قوم شــــوهر، بریدن آموخت
آســــــوده نشست و با اس ام اس جک های خفن، چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب وروز از پیک، مدد رسیــــدن آموخت
پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت
بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار بیماری و قد خمیـــــدن آموخت
بنظر من آدمها دو دسته هستن:
یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا !!!
یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم پاچه خوار یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم از کار دررو !!!
یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو !!!
یا از من هوشیارترن که بهشون میگم فضول یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو !!!
یا از من شجاع ترن که بهشون میگم احمق یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه !!!
یا از من دست و دل بازترن که بهشون میگم ولخرج یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم کنس !!!
یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بک یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی !!!
یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت یا رو راست ترن که بهشون میگم ساده !!!
یا از من عاشق ترن که بهشون میگم دیوونه یا کمتر عاشقن که بشون میگم بی احساس !!!
ای بابا آدما شدن سه دسته که، یکی اینوری، یکی اونوری، یکی هم خودم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟ |
پدرم همیشه میگوید:
"این خارجیها که الکی خارجی نشدهاند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان دادهاند"
البته من هم میخواهم درسم رابخوانم؛ پیشرفت کنم؛ سیکلم را بگیرم و بعد به خارج بروم. ایران با خارج خیلی فرغ دارد. خارج خیلی بزرگتر است. من خیلی چیزها راجب به خارج میدانم.
تازه دایی دختر عمهی پسر همسایهمان در آمریکا زندگی میکند. برای همین هم پسر همسایهمان آمریکا را مثل کف دستش میشناسد. او میگوید: "در خارج آدمهای قوی کشور را اداره میکنند"
مثلن همین "آرنولد" که رعیس کالیفرنیا شده است.
ما خودمان در یک فیلم دیدیم که چطوری یک نفره زد چند نفر را لت و پار کرد و بعد... البته آن قسمتهای بیتربیتی فیلم را ندیدیم اما دیدیم که چقدر زورش زیاد است، بازو دارد این هوا. اما در ایران هر آدم لاغر مردنی را می گذارند مدیر بشود. خارجیها خیلی پر زور هستند و همهشان بادی میل دینگ کار میکنند. همین برجهایی که دارند نشان میدهد که کارگرهایشان چقدر قوی هستند و آجر را تا کجا پرت کردهاند.
ما اصلن ماهواره نداریم.
اگر هم داشته باشیم؛ فقط برنامههای علمی آن را نگاه میکنیم. تازه من کانالهای ناجورش را قلف کردهام تا والدینم خدای نکرده از راه به در نشوند. این آمریکاییها بر خلاف ما آدمهای خیلی مهربانی هستند و دائم همدیگر را بقل میکنند و بوس میکنند. اما در فیلمهای ایرانی حتا زن و شوهرها با سه متر فاصله کنار هم مینشینند. همین کارها باعث شده که آمار تلاغ روز به روز بالاتر بشود.
در اینجا اصلن استعداد ما کفش نمیشود و نخبههای علمی کشور مجبور میشوند فرار مغزها کنند. اما در خارج کفش میشوند.
مثلاً این "بیل گیتس" با اینکه اسم کوچکش نشان میدهد که از یک خانوادهی کارگری بوده، اما تا میفهمند که نخبه است به او خیلی بودجه میدهند و او هم برق را اختراع میکند. پسر همسایهمان میگوید اگر او آن موقع برق را اختراع نکرده بود؛ شاید ما الان مجبور بودیم شبها توی تاریکی تلویزیون تماشا کنیم.
از نظر فرهنگی ما ایرانیها خیلی بیجمبه هستیم. ما خیلی تمبل و تنپرور هستیم و حتی هفتهای یک روز را هم کلاً تعطیل کردهایم. شاید شما ندانید اما من خودم دیشب از پسر همسایهمان شنیدم که در خارج جمعهها تعطیل نیست. وقتی شنیدم نزدیک بود از تعجب شاخدار شوم. اما حرفهای پسر همسایهمان از بی بی سی هم مهمتر است.
ما ایرانیها ضاتن آی کیون پایینی داریم. مثلن پدرم همیشه به من میگوید "تو به خر گفتهای زکی". ولی خارجیها تیز هوشان هستند. پسر همسایهمان میگفت در آمریکا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند، حتا بچه کوچولوها هم انگلیسی بلدند. ولی اینجا متعسفانه مردم کلی کلاس زبان میروند و آخرش هم بلد نیستند یک جملهی ساده مثل I lav u بنویسند. واقعن جای تعسف دارد.
این بود انشای من
حرمت ایرانی بودن
چند وقت پیش که یه سری مشکلات تو مملکتمون پیش اومد و خیلیا رو (چه بحق چه نا حق) شاکی کرد بعضیا شروع کردن به ایراد گرفتن به اینکه اصلا چرا باید دین مملکت ما اسلام باشه ما 1200 سال پیش با زور شمشیر مسلمون شدیم الآن دیگه عصر ارتباطاته باید بعضی حریما رو بشکونیم و دینمون رو به رفراندوم بزاریم.
برام جالب شد ببینم این قضیه ی مسلمون شدن ایرانی ها چی بوده؟
رفتم تحقیق کردم دیدم زمانی که اعراب به ایران حمله کردن همش شصت هزار نفر بودن اما ایران اون زمان صد و چهل میلیون نفر جمعیت داشته.با خودم گفتم شمشیر عرب ها چه زوری داشته این همه آدمو نشونده سر جاشون.بعدش یه مطلب خیلی جالب پیدا کردم دیدم در حمله ی چنگیز خان به ایران هر جا که تصرف می شد همه رو می کشتن فقط بعضی زنا رو به بردگی می بردن تا اینکه حکومت سقوط کرد و ایران به دست مغول ها افتاد.بعد از این همه قتل و خون ریزی بعد از اینکه چنگیز خواست از ایران بره وقتی حاکم ایران رو مشخص کرد لباس ایرانی پوشید و از ایران رفت.ااااااااااا...............یعنی بعد از این همه خون ریختن و قتل و غارت جو ایران چنگیز رو گرفت و خواست یه کمی شبیه ما باشه؟
حالا فکر کنید عرب ها با اون لشکر کوچیک اومدن به زور دین مارو عوض کردن؟
نه اینجوری ها هم نیست به قول یکی از استادامون اگه لوله ی فاضلاب اصفهانو می گرفتیم سمت اعراب آب می بردشون همون جا که خودشون نی میندازن.عرب ها تو جنگ پیروز شدن چون اولا خود مردم از حکومتشون خسته شده بودن و از حکومت پشتیبانی نکردن دوما خیلی از ایرانی ها قبل از رحلت پیامبر مسلمون شده بودن و اسلام تو ایران وجود داشت و مردم خودشون با جون و دل انتخابش کردن.
پس یه لطفی به خدمون کنید اگه با کسی مشکل دارید حرمت ایرانی بودن رو زیر سوال نبرید
عمه ی عطار
چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده از مدرسه به خانه میآید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه ی عطار بکند و تا پایان هفته به مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
همه خانواده به اصرار برادرزاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه ی عطار تحقیق کنند اما دریغ از یک خط که در مورد خانواده پدری عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آیا عطار عمه هم داشته است یا نه؟ به هر کسی که دستی در ادبیات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که این دیگر چه جور مسابقه ای است؟ باز اگر راجع به خود عطار بود یک حرفی اما عمه عطار؟!
خلاصه آخر هفته مادر بچه تصمیم می گیرد به مدرسه برود و با مسئولین آن صحبت کند که این چه بساطی است که راه انداخته اند و تحقیق محال از بچه ها خواسته اند. فکر می کنید چه جوابی به وی داده اند؟
مدیر مدرسه پاسخ می دهد: که اصلا موضوع این مسابقه تحقیق در مورد زندگی "عمه ی عطار" نبوده بلکه تحقیق در مورد زندگی "ائمه اطهار" بوده است
سه آمریکایی و سه ایرانی سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم. |
انواع بوق در لغت نامه رانندگی:
بووق : سلام حاجی فدات شم
بوق : مسیرت کجاست؟
بو بوق : بیا بالا
بوووووووووووق : برو کنار عوضی!!
............بوق : خانم کجا ؟ برسونمت !! .........!!!!!
بوووووووق بوووووووووق : وایسا الاغ نوبته منه!!!!
بوق : حله اقا حله
بوق : شما آژانس خواسته بودید؟؟
بوق بوق بوق : عروس چقدر قشنگه ایشالله مبارکش باد....
بوق : دیدی از جا پرید!! هر هر هر
بوق : در پارکینگو بده بالا پدر سوخته!!
ممنون از توجه شما