سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو آزمندند که سیر نشوند . آن که علم آموزد ، و آن که مال اندوزد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
کاربر(2)
لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
sitemap
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :27
بازدید دیروز :3
کل بازدید :329792
تعداد کل یاداشته ها : 1567
103/2/31
2:5 ع

در اخرین ماھھای جنگ جھانی دوم تعدادی از تانکھای امریکایی از شھر کوچکی در " اودلین برگ " واقع در

قسمت غربی کوھھای " استراس بورگ " با سر و صدای زیادی عبور میکردند . این ماشینھای عجیب و

غریب جنگی چند یارد انطرفتر از کلیسای قدیمی که مقبره " سنت اولیا " در ان قرار داشت,صف کشیده

بودند و صداھای مھیبی از انان بر میخواست . " سنت اولیا " بانوی مھربان و پارسا و دیندار بود, اگر شما به

پیشگوئی معتقد باشید باید بگویم بیشاز ھزار سال پیشامدن این تانکھا را پیشگوئی کرده بود . ایا اودلیا

قادر بود وارد مراحل زمانی شود و در اینده سیر نماید.؟ ایا این بانوی مقدسحوادث قرن ھجدھم, قتل عام و

اتشسوزیھای ھمگانی را که دنیا را به سوی قرن بیستم سوق می داد را

شرح داده بود.؟ پاسخ ان در ادامه مطلب است . افرادی که اینده را

پیشگوئی می کنند, کسانی که احضار روح مینمایند, کف بینھا و کسانیکه

از روی برگ چای و قھوه فال میگیرند – ھمگی ادعا می کنند که قادر

ھستند اینده را پیشگوئی کنند . اما این بانوی پرھیزکار جزو ھیچ یک از این

گروه ھا نبود و ھرگز چنینین ادعای که میتواند اینده را پیشگوئی کند- را

نکرد . وی دختری بود از خانواده متومل المانی, در سال ??0 متولد شد و

تقریبا" مدت ?0 سال نابینا بود, ولی ھنگامیکه در سال 719 غسل تعمید

داده شد اعلام نمود بینائی خویشرا بدست اورده و قادر است ھمه چیز

را ببیند . داستانھای زیادی در مورد وی نقل شد – ولی ھیچیک از انھا

عجیب تر و مستندتر از " پیشگوئی سنت اودلیا " نبود . در این کتاب اودلیا

ادعای پیشگوئی نکرده بود – اما در ان دو نامه به برادر محبوبش " پرنس فرانسونیا " بچشم میخورد که

یکسری از رویاھای خود را که در خواب با انھا مواجه شده را به رشته تحریر دراورده است . افرادیکه در این

نامه شرح جنگ جانی اول را مطالعه نمودند, تناقضھا و ناھماھنگی ھای زیادی مشاھده کردند : الگوی

جنگی با ھدف نھایی ھماھنگی نداشت . ولی این پیشگوئی با نقل قول افراد و ھمچنین وقایع جنگ

جھانی دوم تا حدود زیادی مطابقت دارد . در اینجا دو نمونه عجیب از نامه سنت اودلیا که بیشاز ھزار

دویست و پنجاه سال پیش به زبان لاتین برای برادرش نوشته شده است را با ھم مورد بررسی قرار می

اوه – برادر عزیزم . توجه کن . چون من وحشت و ھراس جنگل ھا و کوه ھا را بچشم دیده ام . ». دھیم

ترس بر مردم فائق میشود, چون ھیچوقت در ھیچ نقطه از دنیا کسی شھادتی این چنین از بلایا و گرفتاری

ھا را نداده است . زمانی فرا خواھد رسید که المان بعنوان جنگجوترین و متخاصم ترین کشور دنیا شناخته

خواھد شد . دوره ای فرا خواھد رسید که مبارزی جنگی, جنگ را در کلیه نقاط دنیا کسترش می دھد .

مردم او را ضد مسیح می نامند . مادران او را نفرین میکنند, مادرانی نظیر " راشل " بخاطره سرنوشت

فرزندانشان عزادار می شودند, به این مادران حتی اجازه سوگواری داده نمی شود – چون در خانه ھایشان

اجازه دھید این قسمت از نامه را تحلیل کرده و " «. معدوم می شوند و دیگر در این دنیا نخواھند بود

پیشگوئیھای اودلیا " را با وقایع مقایسه نمائیم . این قسمت از نامه که گفته شده المان متخاصم ترین

کشور دنیا شناخته خواھد شد, نیازی به توضیح ندارد .تحلیل دوم اینکه در طی 2? سال المانیھا – دنیا را به

ورطه جنگ کشاندند و ویرانترین جنگی که در طول تاریخ به ثبت رسانده است . سنت اودلیا به برادرش

میگوید : مردم رھبر المان را ضد مسیح خطاب می کنند . انھا که تاریخ را مطالعه می کنند به خوبی با این

جمله اشنا ھستند . براستی مردم ادلف ھیتلر را اینچنین خطاب میکردند و این نامی بود که ھیتلر از طریق

امال نفرت انگیز و وحشیانه اش کسب نمود . کلیساھا و بالاخص رھبران کلیسا از جمله موارد مورد ازار

اذیت ھیتلر بشمار می رفتند . این دژخیم ھمه چیز را به اتشمی کشید, غارت میکرد و تازمانیکه قدرت در

دست داشت بدون انکه به جنگ و خونریزی خاتمه دھد – ھمچنان به ویرانگریھای خویشادامه داد .

پرھیزکاران و افراد متدین و خداپرست به دستور او الت مضحکه و

تمسخر مدارس ھیتلر " یاوت موومنت " قرار گرفته بودند . ده

فرمان حضرت موسی (ع ) نزد عموم به مسخره گرفته می شد

و انرا منشاء ضعف و بدبختی معرفی کرده بود . ھیتلر با کمال

افتخار اثار و اموخته ھای گالیله را ویران کرد تا خود را خدای مردم

المان بشناساند . سپسدر جای دیگر نامه قید شده است که

این شخص مورد لعن و نفرین ھزاران تن از مادران قرار میگیرد که

بخاطره سرنوشت فرزندانشان عزادار ھستند . حقیقتا" چقدر این

موضوع به واقعیت نزدیک است.! ولی نه فقط ھزاران مادر بلکه

میلیونھا..!! مادران کودکانی که در کلیساھای روسیه و لھستان

جمع اوری شدند , زنده زنده سوزانده شدند . مادرانی که صاحب

فرزند بودند ولی به زور ماموران ھیتلر به خانه ھای فساد دولت

المان کشانیده شدند . اری این رھبر المانی مورد لعن و نفرین

قرار گرفت, چرا که این مادران از کشورھایی چون بریتانیا , فرانسه,روسیه, امریکا و استرالیا شاھد بودند که

چگونه دختران و پسرانشان جان خود را در جنگی که ھیتلر بانی ان بود از دست دادند . ولی ایا حقیقتا"

سنت اودلیا به ھیتلر اشاره کرده بود و منظورش این رھبر دژخیم و بی رحم بود.؟ پاراگراف بعدی نامه,

این فاتح از سواحل دانوب می اید و رئیس »: اطلاعات بیشتری در دسترس ما قرار میدھد . اودلیا مینویسد

مقتدری خواھد شد, جنگی را برپا می کند – که دھشتبارترین و مخوفترین جنگی خواھد بود که بشر

حال اجازه دھید به تحلیل این قسمت از نامه بپردازیم . وی از سواحل دانوب «!. تاکنون دیده است

برخاسته است . ادلف ھیتلر در محلی که تنھا با اختلاف پنجاه فوت از رودخانه دانوب فاصله داشت – متولد

گردید . در انتھای پاراگراف بالا دوباره به جنگی که وحشتناک و مخوفترین جنگی بوده که بشر دیده اشاره

شده است . شما عزیزان بھتر از ھر کسمی دانید که جنگ جھانی دوم وحشتناکترین جنگ جھانی بود که

دستانششعله ور خواھند شد و در » : بشریت را به سختی تھدید میکرد . سنت اودلیا ادامه میدھد

حالیکه سربازانش مشعلھای اتش را بدست دارند بسوی مکانی که از انجا جرقه اتش بیرون میزند حرکت

سلاحھای اتشزا, بمب افکنھا, «. می کنند . تعیین تعداد جنایتھایی که صورت میگیرد غیر ممکن میباشد

بمبھای اتشزا – ھمگی در شما شعله ھایی ھستند که سنت اودلیا از ان نام برده است . مشعلھای اتش

احتمالا" نشانه سوزاندن شھری بعد از شھر دیگر و ملتی بعد از ملتی دیگر میباشد و تمامی این جنایت در

مراحل اولیه فتوحات وی صورت گرفت . وی در حالیکه مشعلی بدست داشت – شھرھا را یکی پساز

دیگری طی میکرد و با به اتشکشیدن شھرھا از خود اثاری به جز ویرانی برجای نمی گذاشت . تعیین

تعداد جنایات که وی مرتکب گرردید غیر ممکن میباشد . " لیدایس" ..... " داخائو " ... قتلگاھھای عمومی...

کوره ھای ادم سوزی که میلیونھا تن از مردم بی پناه و درمانده را در انجا سوزانده و از خاکستر انھا در

وی در خشکی و دریا و اسمان پیروز خواھد بود – چون در این ». ماشینھای جنگی ھیتلر استفاده می شد

حملات ناباورانه, مردان جنگی مشاھده خواھند شد که حتی بدست اوردن ستاره ھا نیز به اسمان خواھند

رفت و سپساین ستاره ھا را جھت اغاز جنگھای بزرگ از نقطه ای از دنیا به نقطه ای دیگر پرتاب می کنند

به مدت 2 سال پساز انکه ھیتلر ماشینھای جنگی خود را در دنیا بکار انداخت, سپاھیانشدر سراسر «.

قاره اروپا متفرق گردیدند . صدھا ھواپیما دشمنانشرا نابود کردند و با به اتشکشیدن شھرھای بی دفاع

شبھا را ھمچون روز روشن میکردند . نظامیان برای گرفتن

ستاره و درجه بیشتر, دست به ھر کاری میزدند . سنت

اودلیا به برادرش ھشدار می داد که مردم روی زمین از قدرت

شکست ناپذیری وی متعجب خواھند شد و سئوال خواھند

این قدرت از کجا امده است؟ چگونه قادر است به »: کرد

اگر بگویم ملل دیگر دنیا نیز از چنین «؟ چنین جنگی دامن زند

قدرتی تعجب کرده بودند سخنی به اغراق نگفته ایم . در

اکناف دنیا – متخصصین و کارشناسان با تجربه به گزارشات

قدرت نظامی المان می خندیدند . داستانھای زیادی در مورد

تانکھا چوبی و سلاحھای که دولت نازی در برلین به نمایش

گذاشته بود منتشر گردید . ھواپیماھایی که به سرعت از

فرودگاھی به فرودگاه دیگر فرود می امدند تا قحطی حاصل از جنگ را به وفور و فراوانی وانمود سازند .

نظامیان نادان و خودپرست مداد و کاغذ برداشته و اماری از سلاحھایی که ھیتلر در اختیار داشت را

یاداشت میکردند و بدین وسیله ثابت میکردند که بعلت تحلیل رفتن ذخیره نفت و گازوئیل تنھا ششماه

دیگر نمیتوان به جنگ ادامه داد . سیاستمداران پر ادعا به این نظزیه که احتمال دارد فرانسه شکست بخورد

و از پای دراید و یا اینکه بریتانیا به زانو درامده و زیردریائیھای دشمن کشتیرانی را در دھانه بندرگاھھای

امریکا تھدید می نماید مورد تمسخر و استھزاء قرار می دادند . در حالیکه المان در کشاکشنبردی سخت

بسر میبرد – پیشگویان با پیشگوئیھای نادرست خود –شنوندگان عشرت طلب و از خود راضی را ارام می

نمودند و به انان دلداری می دادند . سخنان انان حاکی از این مطلب بود که این جنگی است ساختگی,

ولی جعلی ترین قسمت ان اطلاعاتی بود که جانب زمامداران بصورتی فجیع بدست امد . اری طبق نوشته

زمین » : ھای " سنت اودلیا " در دوازد قرن پیشملل دیگر جھان شگفت زده شدند . وی در ادامه مینویسد

به واسطه این جنگھا به لرزش در می اید . در رودخانه ھا خون جاری می شود . سلاحھای عجیب دریائی

میلیونھا تن مواد منفجره به مدت بیشاز ? سال زمین «. در قسمتھای بالای اقیانوس پراکنده می شودند

را به لرزش وامی دارد زیر دریائیھا, به روی ابھا می ایند تا شاھد عجیبترین سلاحھای دریائی زمان خود

این فاتح در اواسط ششمین ماه از دومین »: باشند . سنت اودلیا در پیشگوئی عجیبشادامه می دھد

سال جنگ به نقطه اوج پیروزیھایشمی رسد . و این نقطه اوج پایان اولین دوره از پیروزیھای وی خواھد بود

. وی در ادامه پیروزیھایشمی گوید : نفوذ و قدرت مرا بپذیرید – ولی دشمنانشحاضر به تسلیم نیستند .

اجازه دھید به «. او فریاد می کشد – انھا را به ھلاکت و بدبختی خواھم کشاند ,چون من فاتح خواھم بود

تحلیل این مطلب بپردازیم و انرا با گزارشات مقایسه نمائیم . جنگ جھانی دوم در سپتامبر سال 1939 اغاز

شد و بنابر این دومین سال جنگ مصادف بود با سپتامبر سال 19?0 . ششماه پساز این تاریخ یعنی

مارس 19?1 روز سرنوشت سازی برای ھیتلر به شمار میرفت . پساز این تاریخ وی به کشور دیگری ھجوم

نیاورد – ولی در ژوئن سال 19?1 حمله شوم خود را به روسیه اغاز نمود و این حمله – شروع پایانی برای

نازیھا بشمار می رفت . ھیتلر سعی کرد سربازان خود را در جھت تسخیر این کشور به انجا بفرستد ولی

سربازانش از اینکار امتناع ورزیدند .انھا در جایگاه اختفائشان در جنگلھا – کوھھا – غارھا – و زیرزمینھا خود

را برای شورش اماده کردند . ایا سنت اولیا بار دیگر نیز حقیقت را گفته بود؟ در سپتامبر سال 19?2 ادلف

ھیتلر از برلین با کشور المان سخن گفت . وی اعلام داشت :

دشمن نابود خواھد شد و بار دیگر المان پیروزی را بچشم

خواھد دید و بر دیگر کشورھا حکومت خواھد کرد.! من این را

به شما قول میدھم – و این قول من به شماست.! سنت

انھا را به ھلاکت و نابودی خواھم کشاند .. »: اودلیا میگوید

و سنت اودلیا این سخنان را ھزار و اندی «!. من فاتح ھستم

سال پیش بر روی کاغذ اورده بود . پساگر سنت اودلیا

ماجرای جنگ جھانی دوم را شرح داده بود اشتباه کرده است,

مرحله دوم جنگ از نظر زمانی با نیمه اول »: چون وی نوشته

ان برابر است . انھا این مرحله را دوره پستی نام می نھند . جای بسی تعجب است که وقتی بیست ملت

جنگجو در برابر ھم قرار میگیرند- دنیا به خود میلرزد . در اواسط این دوره ملل کوچکتر فریاد صلح براورند –

این حقیقت دارد که ما در برابر ھیتلر جنگیدیم, ولی زمان قید شده . « ولی صلح و ارامش برقرار نخواھد شد

در نامه سنت اودلیا با دوره تحقیری که قید کرده بود مطابقت ندارد . طبق محاسبات او این دوره نه ماه طول

می کشید, ولی در واقعیت چندین سال بطول انجامید . این مقارن با زمانی بود که ما دچاره محاصره

اقتصادی شده بودیم . سنت اودلیا از عجایب و شگفتیھا میگوید و حقیقتا" چنین بود : ھواپیماھای تندرو,

بمبھای خودکار, ھواپیماھای جت, رادار, 20 کشور در برابر ھم میجنگیدند؟ حقیقتا" بیشاز 10 کشور

». بودند و تنھا کشورھای کوچکی در این میان تقاضای صلح میکردند و پاسخی دریافت نمی داشتند

سومین مرحله از جنگ کوتاھترین مرحله خواھد بود و فاتح اعتبار خویشرا نزد سربازانشاز دست خواھد

داد . این دوره دوره تاخت و تاز و تارج و غارت نامیده خواھد شد, چون تنھا با کیفر و مجازات فاتح, بدلیل بی

عدالتی ھا و انکار خدا, غارت و تاراج کشورھا به این مسائل خاتمه داده میشود . اطراف کوھھا خون جاری

بود . سپساین کشور با شورش و طغیان زنانی مواجه خواھد شد که درصدد خونریزی و انتقام او ھستند و

سومین مرحله از جنگ, دوره تاراج و غارت – دوره ای کوتاه ولی . « آرزو دارند وی را به سنگ مبدل نمایند

دھشت بار بود . از ششم ژوئن سال 19?? روزشماری ھیتلر اغاز گشت – نتیجه نھائی کاملا" مشخصبود

. ژنرالھای المانی قصد ترور ھیتلر را داشتند . زنان المانی بارھا و بارھا بخشم امده بودند. در نوامبر سال

19?? گروھی از زنان در کلن به جرم صلح طلبی به جنایت محکوم گردیدند . المان مورد حمله کشورھای

دیگر قرار گرفته بود و توسط مردی که زمانی زیر یوغ ان بسر میبرد چپاول و غارت گردید . سنت اودلیا در

ولی در " اورینت " حوادث عجیب و غریبی به وقوع خواھد پیوست . سربازان این مرد »: خاتمه میگوید

فاتح دچار بیماری ناشناخته و عجیبی میشوند . این بیماری سربازان وی را دچار وحشت می سازد . سایر

«" کشورھا متف القول اعلام می دارند " دست خدا انجا است . این تنھا مجازات و کیفر خداوند است

مسائل غریب در" اورینت" ؟ برای اولین بار در تاریخ وحشت و اضطراب از انفجار بمب اتمی در ھیروشیما و

ناکازاکی سایه افکنده بود . بیماری عجیب و ناشناخته ای که قربانیان زیادی بر جای نھاد – و ان دچار

وحشت و اضطراب نمود . ایا توضیح وی از یک واقعه تاریخی که ھزار و دویست و پنجاه سال بعد اتفاق افتاد

تنھا در رویایی " سنت اودلیا حضور پیدا کرده بود ؟ پساز سقوط فاتح و وقایع عجیب در " اورینت " چه

او ...« این پایان جنگھا نبود بلکه تنھا اغاز پایان ان بشمار می رود »: اتفاقی افتاد.؟ سنت اودلیا میگوید

راست می گفت : کره... ھندوچین ... و امروزه افغانستان .. عراق .... و پساز سنت اودلیا توضیح بیشتری

نمی دھد .! براستی انسان با خواندن این پیشگوئیھا دچار حیرت و تعجب خواھد شد .. نظر شما عزیزان

چیست ؟


  
  

زمانی یک پسر کشاورز که تنھا ھنرش شخم زدن زمین بود بنام " رابرت نیکسون " که ھمه او را دیوانه و

ابله خطاب میکردند – اظھار داشت که پادشاه انگلستان به عقل و خرد او نیازمند است . ھمه مردم از

شنیدن این حرف, با صدای بلند شروع به خندیدن کردند و این پسرک شخم زن را به تمسخر گرفتند . پدر

و مادر این پسر کشاورزان فقیری بودند که از صبح تا شام در مزارع کار میکردند تا نان بخور نمیری بدست

اورند . " رابرت نیکسون " تنھا پسر انھا بود که روزھا در مزارع به شخم زدن میپرداخت – و ھمه میگفتند :

بالا خانه اش را اجاره داده است و عقلش پاره سنگ بر

میدارد.!! در یکی از روزھای سال 1?8? که برای بریتانیا روزی

سرنوشت ساز بود – واقعه عجیبی اتفاق افتاد . در ان ایام ,

سپاھیان " گینگ ریچارد " فرسنگھا دورتر از مزرعه ای که "

رابرت نیکسون " در ان مشغول کار بود – با لشگریان " ھنری

ھفتم " درگیری خونینی پیدا کردند . " رابرت نیکسون "

ھمانطور که مشغول شخم زدن بود – ناگھان دست از کار

کشید و لحظه ای ساکت ماند . انگار به صدای مرموزی گوش

میداد.!!! سپسمانند دیوانگان – دچار حالتی عصبی شد و در

حالیکه تمام بدنش میلرزید – شروع به فریاد کشیدن کرد.!! –

او بارھا در گذشته , دچاره چنین ھیجانی شده بود- ولی اینبار

با ھمیشه فرق میکرد – چشمان خود را به نقطه نامعلومی

دوخته بود . دھانش کف کرده بود – و در حالیکه دستھایشرا

تکان میداد فریاد زد : نبرد خونینی در گرفته است – سپاھیان

" ھنری " پیروز شده اند و حالا جنگ تمام شده..... ھنری

پیروز شده .!! پساز ادای این کلمات – دوباره ارامشخود را

بازیافت و انگار ھیچ اتفاقی نیفتاده است و دوباره مشغول کار

شد . مردمی که ناظر رفتار عجیب و غریب این پسر کشاورز

بودند – دوان دوان خود را به اربابشان رساندند, تا کلماتی را

که " رابرت نیکسون " به زبان رانده بود- برای انھا بازگو کنند .

زیرا برایشان مسلم شده بود که این پسر ابله – این جملات را ناخودا اگاه بر زبان رانده است, و احتمالا از

نیروی اسرار امیزی برخوردار است که به کمک ان میتوان وقایعی را که در فاصله دور اتفاق می افتاد را

پیشگوئی کند.!! او قبلا نیز یک اتشسوزی را در نزدیکی دھکده و یک طوفان شدید را دو ھفته قبل از

وقوع ان – پیش بینی کرده بود.!! ھمچنین او پیش بینی کرده بود - که " ھنری ھفتم " و " گینگ ریچارد

" در میدان " باز ورث " با یکدیگر به نبرد خواھند پرداخت – اکنون ادعا میکرد که این نبرد به شکست "

گینگ ریچارد " انجامیده است.!! پیشگوئی ھای این پسر ابله درست از اب در امد و دو روز بعد " ھنری

ھفتم " بر تخت سلطنت تکیه زد.!! ولی وقتی چاپارھا وارد دھکده شدند تا این پیغام را به اطلاع مردم

انجا برسانند – با کمال تعجب مشاھده کردند که ھمه اھالی قبلا از این خبر با اطلاع بودند . بزودی قدرت

شگفت انگیز و خدا دادی این پسر بگوش پادشاه انگلستان رسید . در ھمان لحظات " رابرت نیکسون "

دوان دوان خود را از خانه ای به خانه دیگر می انداخت و از انھا خواھشمیکرد که او را پنھان سازند . زیرا

بر این باور بود که سپاھیان پادشاه انگلستان بدنبال او خواھند امد تا او را به قصر پادشاه ببرند – او

میگفت : من اگر به انجا بروم از گشنگی خواھم مرد.!! مردم با شنیدن این حرفھا – او را دست می

انداختند و سر به سرش میگذاشتند- زیرا ھیچکس تصور نمیکرد که پادشاه انگلستان بدنبال یک چنین

ابلھی بفرستد - و از ان گذشته بیاد نداشتند کسی انھم در قصر پادشاه انگلستان از گرسنگی قالب

تھی کرده باشد . یکبار دیگر پیشگویی او درست از اب در امد – و درست چند دقیقه پیشاز انکه افراد

پادشاه وارد دھکده شوند – " رابرت نیکسون " به پدر و مادرش گفت : ماموران پادشاه بزودی میرسند –

من باید با انھا بروم و دیگر ھیچگاه باز نخواھم گشت .

سرانجام وقتی پسرک وارد قصر شد – فورا دریافت که

پادشاه با مشاھده ظاھر او به شک و تردید افتاده است . "

ھنری ھفتم " یک حلقه طلا را در محلی پنھان ساخت بود و

برای ازمایش از " رابرت نیکسون " خواست که بگوید این

حلقه کجاست .!! پسرک لحظه ای به چھره پادشاه خیره

شد و سپس گفت : قربان... حلقه طلا مفقود نشده است

– زیرا انکسکه چیزی را پنھان میکند – خود انرا باز میابد .!!

پاسخ " رابرت نیکسون " موجبات مسرت خاطر پادشاه را

فراھم ساخت و دستور داد که یکی از نویسندگان – شب و

روز در کنار این " ابله نابغه " بسر برد – و انچه را او

پیشگوئی میکند – یاداشت نماید . این دستور اجرا شد و

ھر انچه را پسرک بر زبان می اورد بر روی کاغذ یاداشت

میکردند . ولی وقایعی را که پیشگوئی کرده بود – در زمان "

ھنری ھفتم " اتفاق نمی افتد , بلکه بیشتر انھا به اینده

دور مربوط می شد . از جمله او اتش سوزی عظیم لندن را

که در سال 1??? اتفاق افتاد را پیشگوئی کرد . مطالعه

یادشتھای قدیمی – حقایق شگفت انگیزی را فاش ساخت

. حتی این پسر عجیب , گردن زدن " چارلز اول " – و حمله

به انگلستان از سوی سربازانی که که یخ ھائی روی

کلاھخودھای خویش قرار داده بودند – پیشگوئی کرد و گفت : خرس بزرگی که به تیرک چوبی بسته

http://yahoo2.blogfa.com

شده است – زنجیرھا را تکان خواھد داد و نزاع بزرگی براه خواھد انداخت . ( من فکر میکنم منظور از

سربازان گلاھخود یخی – جنگ اقوام شمال انگلیس که سالیان سال با انگلیسمیجنگیدند میباشد .

دوستان اگر توضیح دیگری دارند حتما کامنت کنند ) .!! " ھنری ھفتم " ھنگامیکه عازم شکار بود ,

تقاضای " رابرت نیکسون " را دایر بر اینکه در غیاب خود , او را در قصر تنھا نگذارد – اجابت نکرد و در عوض

به یکی از سرداران خود سفارش نمود در غیاب او از پسرک پیشگو مراقبت کند . این سردار – پسرک را

درون اتاقی قرار داد و در را روی ان قفل کرد و خود نیز بعد از مدتی به سفر رفت و بکلی این پسرک بخت

برگشته را از یاد برد . وقتی "ھنری ھفتم " از شکار مراجعت کرد, ھمه گوشه و کنار قصر را برای یافتن "

رابرت نیکسون " مورد جستجو قرار دادند و سر انجام جسد او را درون یکی از اتاقھا یافتند .!! و به این

ترتیب – اخرین پیشگوئی او نیز در زمان حیات " ھنری ھفتم " به واقعیت رسید . او پیشگوئی کرده بود

در قصر پادشاه انگلستان از گرسنگی خواھد مرد.!!


  
  

یکی از پیشگویان معروف آمریکا، که ممکن است اسمش را شنیده باشید ، خانم جین دیکسون

است . او که اھل واشنگتن بود پیشگوییھای زیادی را انجام داده است که Jeane Dixon

به نام Sunday معروفترین آنھا مرگ پرزیدنت کندی بود. در چاپ سال 19?? یکی از ضمائم مجله

او پیشگویی کرد که در سال 19?0 یکی از کاندیداھای حزب دمکرات ، Parade

به پیروزی میرسد، ام قبل از اینکه دوران ریاست جمھوریش به پایان برسد

برکنار خواھد شد و یا او را به قتل میرسانند.

به ھر حال قبل از انتخابات آن سال ، خانم دیکسون پیشگویی کرد که ریچارد

نیکسون ، نماینده حزب جمھوریخواه ، بنده این دوره انتخابات خواھد بود . پساز

خوانده آرا و اعلام نتیجه که خبر از پیروزی دمکرات ھا میداد. او اعلام کرد

پیشگویی است و ریچارد نیکسون برنده واقعی انتخاب بوده اما آنھا با تقلب در

آرا رقیب او را برنده اعلام کردهاند!!

از زمان به قدرت رسیدن کندی ، خانم دیکسون دیگر اشارهای به پیشگوییش

برپا شد بار دیگر به Mayflower نکرد . اما در مھمانی خصوصی که در ھتل

دوستانش گفت دلش میخواه این موضوع را شخصا با رئیسجمھور در میان

بگذارد.

روزی که کندی رد دالاس ھدف اصابت گلوله اوزوالد قرار گرفت ( کما اینکه مرگ کندی ھنوز در ھالهای

از ابھامات است و این امر میطلبد که پستی از این وبلاگ را به چگونگی مرگ او اختصاص دھم )

دیکسون ھمراه با دوستش در یک رستوران مشغول صرف نھار بود که ناگھان بلند شد و گفت: آه...

اتفاق بدی برای پرزیدنت افتاد !!

اما به طور کلی، بیشتر پیشگوییھایی که به واقعیت پیوسته ، در محافل خصوص و جمع دوستان

درجه یک ، توسط پیشگویان بیان شده است. پیشگوییھایی که بیان آنھا در محافل عمومی و یا درج

آنھا در مجلات و روزنامهھا ، میتوانست باعث برھم ریختن نظم عمومی شود. البته نباید نادیده گرفت

که بارھا پیشاومده ناشری برای فروش بیشتر کتابشو یا مجلهاش که مقالاتی را در مورد پیشگویی

منتشر میکند، و یا مردمی که دوست دارند نامشان بر سر زبانھا بیفتد ، ادعا منیکنند وقوع حادثهای

را از قبل از دھان پیشگویی شنیده بودند.

پیشگوییھایی شده که به وقوع پیوسته است، اما بسیاری از مردم سادهلوح نیز ، آنچه را که

میشوند ، آنطور که دلشان خواست تعبیر میکنند، بدون آنکه واقعیت را ببینند و در واقع بخشاعظم

شھرت پیشگویان به آن چیزی نیست که میگویند، بلکه به چیزی است که عامه مردم از حرفھای

آنھا برداشت میکنند.

بعضی از پیشگوییھای این فرد را در زیر فھرستوار میآورم

پیشگوییھای نادرست پیشگوییھای درست

جنگ جھانی دوم در 19?8 شروع ·

میشود از چین

در 19?? رئیس Walter Reuther ·

جمھور میشود

روسیه اولین فضانورد را به کره ·

ماه میفرستد

بوش( پدر ) در 1992 رئیس ·

جمھور میشود

·

چین کمونیستی میشود ·

ریچارد نیکسون روزی رئیس ·

جمھور میشود

ترور پرزیدنت کندی ·

رابرت کندی در ھتلش با گلوله از ·

پا در میآید

زنی که از آن به عنوان چرچیل ·

جدید برای انگلستان یاد میکرد

( مارگارت تاچر )


  
  

پیشگویی در مدت ?0 سال در قرن 19 میلادی رکود چشمگیری داشت، اما با شروع شدن قرن بیستم ،

عصر غم و موسیقی و با وجود دو جنگ جھانی ، زمینه مناسبی برای فعالیت پیشگویان ایجاد کرد.

پیشگویانی که آیندهای روشن را به مردمی که از کشته شدن فرزندانشان در جنگ غمگین بودند ، نوید

میدادند. اوج این پیشگوییھا در آلمان و در زمان فلاکتبار جمھوری وایمار بود. مشھورترین فرد این

دوران "اریک یان ھانوسن" بود. اسم اصلی او ھرمان اشتاین

اشنایدر بود که خودش ادعا میکرد یک بارون دانمارکی است اما

در حقیقت از اھالی پروسنیتز بود. شھرت او آنچنان در این سالھا

افزونی یافت که بعدھا به کنت "کاگلیوسترو" زمان خود معروف

شد. قدرت اعجاب انگیز او در جذب مخاطب و فن باینش و ابھت او

مثال نزدنی بود آنچنان که به او لقب کارگاه روح را دادند.این لقب

زمانی به او داده شد که پرده از اختلاس یکی بزرگترین بانکھای

برلین برداشت. فرد خاطی بلافاصه بعد از دستگیری به این کار

اعتراف کرد و شھرت زیادی را برای او به ارمغان آورد. زمانی او یکی

از روزنامهھا را به تحمیق عوام متھم کرد، روزنامه از او به جرم افترا

به دادگاه شکایت کرد.قاضی در جلسه دادگاه از او خواست تا با

شعبدهبازی و غیبگویی خود را تبرئه کند! او نیز خصوصیترین

اسرار زندگی تک تک اعضای ھیت منصفه را بازگو کرد و باعث شد

دادگاه نھایتا به نفع او حکم دھد. اواخز سال 1930 ھانوسن

ماھنامه را برای پیشگویی منتشر کرد و پیشگویی خود را از این

طریق اعلام میکرد. از جمله خبر ورشکسته شد یکی از 3 بانگ

بزرگ آلمان که 3 ھفته بعد از انتشار خبر به وقوع پیوست و

پیشگویی که در اول ژوییه 1932 کرد و اعلام نمود بزودی رودی از خون در نزدیکی ھامبورگ جاری

میشود که پس از چند روز ضد و خوردی در ھمان محل بین ارتش سرخ و نازیھا به وجود امد که 19

کشته و 28? زخمی داشت و ھمچنین شھرت زیادی را برای ھانسون.. ھانسون با افزایش شھرتش ،

دامنه فعالیتھایش را ھم گستردهتر کرد. او در یک کشتی در دریاچه وانسی زندگی میکرد و ویلایی

مجلل در حومه شھر شارلوتنبورگ برای پذیرایی از مشتریانش ساخته بود. مشتریان او از ھمه جنس

افرادی بودند. از تجار تا سیاستمدران، از اشراف تا ورزشکاران و .. که از او کمک میگرفتند تا آینده جھان

را برای انھا پیشگویی کند. اما در بین آنھا افرادی وجود داشت که کم کم جزء پیروان و دوستان او شدند.

از جمله کارل ارنست که سابقا یک کوکائین فروش خرده پا بود و در آن موقع، مسئولیت گروھی از

سربازان نجات شھر برلین را بر عھده داشت و مرد دیگری به نام کنت فون ھلدروف، که رھبری سپاه

امنیت شھری بر عھده او بود. اطلاعات ھانسون در اغلب موارد از مشتریانشبدست میآمد. او در گفتگو

از جمله دو » با یک مشتری از اطلاعات خصوصی فرد دیگر اطلاع پیدا میکرد. منبع دیگر او دوستان او

بالا بودند که در حکومت نفوذ خاصی داشتند. منبع دیگر او شایعات مردمی بود که ھنگامی که آنھا « فرد

را به اشراف بیخبر میگفت آنھا که با مردم ارتباطی نداشتند و نمیدانستند مردم از وضع زندگی انھا

اطلاع دارند با حیرت به این حرفھا گوشمیکردند. کم کم پیشگوییھای ھانسون رنگ نازیسم را به خود

گرفت و پنھانی به ھمکاری با نازیھا مشغول شد. شایعات زیادی بود مبنی بر اینکه او با نازیھا

عکاس خصوصی فورر و شخص واسطه بین ھیتلر » ھمکاری میکند. او حتی از طریق ھاینریش ھوفمان

با پیشوا آشنا شد. اغلب پیشبینیھای او به واقعیت منجر میشد که شیوه پیشگویی او « و اوا برون

ناشناخته است اما به ھمکاری او با کارل ارنست و ھلدورف باید توجه داشت.

در ژانویه 1933 ، ھیتلر صدراعظم آلمان شد. ھلدروف ، به سمت رئیس پلیس برلین کارل ارنست به

سمت فرمانده کلیه " سربازان استورم " گماشته شد. در پانزدھم فوریه او یکی دیگر از پیبشگوییھای

معروفش را در ویلایش انجام داد. در آن جلسه، ناگھان چھره ھانسون در ھم رفت و به نقطهای خیره

شد، آنگاه با لحنی یکنواخت گفت: ساختمانی بزرگ ... در شھر ما ... که دارد میسوزد ... ارتفاع

شعلهھا ھر لحظه بیشتر میشود ... دود زیاد است ...یک ققنوس سحرآمیز ... از میان شعلهھا سر

برمیآورد ...و امکانات و آرزوھا را از میان خاکسترھا به ارمغان میآورد... نکته حیرت انگیز این است که در

27 فوریه ھمان سال " رایشتاگ " ، مجلس آلمان ، ناگھان و به طور مرموزی آتش گرفت و ھیتلر آتش

کما اینکه اسناد تاریخی نشاندھنده این است » . زدن آن را به " تروریستھای کمونیست " نسبت داد

و ھیتلر قانونی را از مجلس گذراند که وی ھرکس را . « که خود نازیھا این آتش سوزی را بر پا کردند

مشکوک تشخیص میداد میتوانست بازداشت کند. و به این ترتیب بسیاری از مخالفانش را قلع و قمع

کرد. خب از بحث اصلی خارج شدیم!! در این بین ھانسون با وجود ھوش سرشارش ، بیاحتیاطی

بزرگی کرد. برای او که در آن اواخر ، به واسطه اسرار زیادی که از زندگی سران رژیم میدانست ، حتی

از آنھا حقالسکوت میگرفت ، دیگر جایی در آلمان نداشت. دوستانش ھرچه به او گفتند از آلمان خارج

شو، اما او توجھی نکرد. در 2? مارس ، وقتی که ھانسون رستوران " گرونر تسوایگ " را ترک کرد ، دو

مرد جلوی او را گرفتند و بعد از رد و بدل شدن چند کلمه بین آنھا، ھانسون در میان آنھا قرار گرفت و در

خیابان به حرکت در آمد و این آخرین باری بود که پیشگو زنده دیده شد. ظھر فردای ان روز ، منشی

مخصوص ھانسون ، خبر گمشدن او را به پلیسداد. 13 روز بعد ، لباس غرقه به خون مردی در کنار جنگل

باروت در چند مایلی برلین پیدا شد. پلیساظھار کرد لباس متعلق به اریک یان ھانسون است و تحقیقات

در این مورد با جدیت دنبال میشود. اما تا 32 سال بعد ھیچ اطلاعی از ھانسون به دست نیامد و پرونده

توسط پلیس بسته شد. اما در ژانویه 19?? ، نامهای بدون اسم و امضا به اداره پلیسبرلین غربی رسید.

در این نامه ذکر شده بود که قتل اریک یان ھانسون توسط سروان " کارل بکر " به دستور ارنست و یا

ھلدروف انجام گرفته است. از محتوای نامه بر میآمد که آلت قتل گلوله بوده. ھانسون را سوار اتومبیلی


  
  

یکی از پیشگویان معروف آمریکا، که ممکن است اسمش را شنیده باشید ، خانم جین دیکسون

است . او که اھل واشنگتن بود پیشگوییھای زیادی را انجام داده است که Jeane Dixon

به نام Sunday معروفترین آنھا مرگ پرزیدنت کندی بود. در چاپ سال 19?? یکی از ضمائم مجله

او پیشگویی کرد که در سال 19?0 یکی از کاندیداھای حزب دمکرات ، Parade

به پیروزی میرسد، ام قبل از اینکه دوران ریاست جمھوریش به پایان برسد

برکنار خواھد شد و یا او را به قتل میرسانند.

به ھر حال قبل از انتخابات آن سال ، خانم دیکسون پیشگویی کرد که ریچارد

نیکسون ، نماینده حزب جمھوریخواه ، بنده این دوره انتخابات خواھد بود . پساز

خوانده آرا و اعلام نتیجه که خبر از پیروزی دمکرات ھا میداد. او اعلام کرد

پیشگویی است و ریچارد نیکسون برنده واقعی انتخاب بوده اما آنھا با تقلب در

آرا رقیب او را برنده اعلام کردهاند!!

از زمان به قدرت رسیدن کندی ، خانم دیکسون دیگر اشارهای به پیشگوییش

برپا شد بار دیگر به Mayflower نکرد . اما در مھمانی خصوصی که در ھتل

دوستانش گفت دلش میخواه این موضوع را شخصا با رئیسجمھور در میان

بگذارد.

روزی که کندی رد دالاس ھدف اصابت گلوله اوزوالد قرار گرفت ( کما اینکه مرگ کندی ھنوز در ھالهای

از ابھامات است و این امر میطلبد که پستی از این وبلاگ را به چگونگی مرگ او اختصاص دھم )

دیکسون ھمراه با دوستش در یک رستوران مشغول صرف نھار بود که ناگھان بلند شد و گفت: آه...

اتفاق بدی برای پرزیدنت افتاد !!

اما به طور کلی، بیشتر پیشگوییھایی که به واقعیت پیوسته ، در محافل خصوص و جمع دوستان

درجه یک ، توسط پیشگویان بیان شده است. پیشگوییھایی که بیان آنھا در محافل عمومی و یا درج

آنھا در مجلات و روزنامهھا ، میتوانست باعث برھم ریختن نظم عمومی شود. البته نباید نادیده گرفت

که بارھا پیشاومده ناشری برای فروش بیشتر کتابشو یا مجلهاش که مقالاتی را در مورد پیشگویی

منتشر میکند، و یا مردمی که دوست دارند نامشان بر سر زبانھا بیفتد ، ادعا منیکنند وقوع حادثهای

را از قبل از دھان پیشگویی شنیده بودند.

پیشگوییھایی شده که به وقوع پیوسته است، اما بسیاری از مردم سادهلوح نیز ، آنچه را که

میشوند ، آنطور که دلشان خواست تعبیر میکنند، بدون آنکه واقعیت را ببینند و در واقع بخشاعظم

شھرت پیشگویان به آن چیزی نیست که میگویند، بلکه به چیزی است که عامه مردم از حرفھای

آنھا برداشت میکنند.

بعضی از پیشگوییھای این فرد را در زیر فھرستوار میآورم

پیشگوییھای نادرست پیشگوییھای درست

جنگ جھانی دوم در 19?8 شروع ·

میشود از چین

در 19?? رئیس Walter Reuther ·

جمھور میشود

روسیه اولین فضانورد را به کره ·

ماه میفرستد

بوش( پدر ) در 1992 رئیس ·

جمھور میشود

·

چین کمونیستی میشود ·

ریچارد نیکسون روزی رئیس ·

جمھور میشود

ترور پرزیدنت کندی ·

رابرت کندی در ھتلش با گلوله از ·

پا در میآید

زنی که از آن به عنوان چرچیل ·

جدید برای انگلستان یاد میکرد

( مارگارت تاچر )


  
  

ھنگامیکه تحقیقات " اسکاتلندیارد " برای یافتن سنگ قیمتی " اسکون* " به بن بست رسید, مجبور

شدند دست به دامن مردی شوند که قادر بود به انھا کمک کند . مردی بنام " پیتر ھورکس" که گفته

می شد دارای مغزی با اشعه ایکس است .!! این سنگ قیمتی در دسامبر 19?0 از کلیسای "وست

مینستر" به سرقت رفته بود – و روزنامه ھای ان زمان, با عناوین درشت این خبر را در صفحات اول خود

منتشر ساختند – وطی مقالاتی , پلیس لندن را به باد استھزاء گرفته بودند . عاقبت " اسکاتلندیارد " از

سر ناعلاجی و در کمال بی میلی از " پیتر ھورکس" درخواست کمک کرد و نماینده ای نزد او به شھر "

دوردرخت " واقع در ھلند فرستاد " پیتر ھورکس" که در

اصل یک ھلندی ارام بود, نماینده "اسکاتلندیارد " را که

کارگاھی برجسته بود, به حضور پذیرفت – و با وی به گفتگو

پرداخت . ھمان روز ھمراه این کارگاه سوار ھواپیما به لندن

رفت - ماموران پلیس انگلستان که در فرودگاه لندن انتظار

ورود این مرد عجیب را می کشیدند, خیلی با احترام و

تشریفات از او استقبال کردند . پساز اشنائی " پیتر

ھورکس " با رئیس "اسکاتلندیارد " و کارگاھان دیگر – او را

به صحنه این سرقت شگفت انگیز بردند . در محل کلیسا –

ماموران پلیس به او اجازه دادند تا به آلتی که از سارق یا

سارقین باقی مانده بود و ھمچنین یک ساعت مچی که از

یکی از انھا بجای مانده بود دست بزند.! پساز ساعتھا

مطالعه و تفکر , سرانجام " پیتر ھورکس" به ارامی روی

نقشه شھر لندن – جاده ای را نشان داد که مدعی بود

سارقین از انجا عبور کرده اند و سنگ قیمتی را ھمراه خود برده اند . ھر چند این شخص, ھیچگاه شھر

لندن را ندیده بود – ولی تمام جزئیات ساختمانھائی را که در طول این جاده وجود داشت, برای انھا

تشریح کرد و مشخصات کامل سارقین را که سه مرد و یک زن بودند- توصیف نمود . ھنگامیکه سرانجام

این سارقین یک ماه بعد دستگیر شدند – مشخصات انھا کاملا با انچه " پیتر ھورکس" بیان داشته

بود,تطبیق میکرد .!! در زمان جنگ " پیتر ھورکس" با فعالیتھای زیرزمینی - و وطن پرستان و مبارزان

ھلندی - که کشورشان اشغال شده بود ھمکاری نزدیک داشت . ھنگامیکه مبارزان ھلندی, نسبت به

ھویت یکی از اعضای جدید خود مشکوک شدند – عکساو را نزد " پیتر ھورکس" اوردند, و این مرد چند

لحظه انگشتان خود را روی عکسکشید و گفت : می بینم که این مرد – اونیفورم افسران المانی را بتن

دارد.!! از ان لحظه به بعد, این عضو جدید تحت مراقبت شدید قرار گرفت و معلوم شد, کلیه اطلاعات را در

اختیار المانی ھا میگذارد – و بعد اعتراف کرد که از افسران سازمان ضد جاسوسی المان نازی میباشد –

و این ھمان چیزی بود که " ھورکس " پیشگوئی کرده بود .! پلیس شھر " نای میگن " واقع در ھلند, در

بسیاری از موارد مدیون " پیتر ھورکس " بود- زیرا بکمک او توانست بسیاری از مشکلات و مسائل

نامعلوم را حل کند . در اوت 19?1 در بخشی از یک شھر قدیمی ھلند – اتشسوزی مھیبی رخ داد که

مھار کردن ان امکان نداشت . دویست نفر ماموران وظیفه خاموش کردن اتش را داشتند, ولی شعله ھای

اتش زبانه میکشید و به انبارھا و پل ھای شھر سرایت میکرد – اما یکشب , درست چند ھفته بعد از

انکه این اتشسوزی شروع شد , " پیتر ھورکس" بھمراه دوست نزدیک خود که یکی از پزشگان معروف

ان شھر بود – از خیابان میگذشت, او ناگھان ایستاد و به دوستشگفت – که بزودی اتشسوزی دیگری

رخ خواھد داد – و این اتشسوزی در مزرعه خانواده ای بنام "یانس" اتفاق خواھد افتاد .!! ھر دو انھا

بلافاصله به سوی اداره پلیس براه افتادند تا ماموران را در جریان بگذارند – ولی ھنگامیکه به انجا رسیدند,

متوجه شدند که درست چند دقیقه قبل از ورود انھا – یک چنین اتشسوزی اتفاق افتاده است . ماموران

پلیس از حرف انھا دچار تردید شدند و نسبت به انھا سوءظن پیدا کردند, ولی "ھورکس" برای انکه

واقعیت را به انھا ثابت کند دست به ھنرنمائی دیگری زد . او در حالیکه چشمان خود را بسته بود,

محتویات جیب ھای رئیس پلیسرا اعلام کرد و حتی مارک خودنویسی را که افسر پلیسدر جیب داشت

ذکر نمود.! " پیتر ھورکس " با اینکار حیرت ماموران را برانگیخت و از ان تاریخ برای حل مسائل دشوار و

نامعلوم, از این مرد استثنائی کمک میگرفتند . در روزیکه ان اتشسوزی ھولناک اتفاق افتاد - " پیتر

ھورکس " را به صحنه اتشسوزی بردند و او در حالیکه درون خاکسترھا به جستجو میپرداخت, یک اچار

پیچ گوشتی را پیدا کرد . او چشمان خود را بست و لحظه ای ساکت ماند, سپسگفت : باید دنبال یک

پسر بچه بگردیم – او مقصر اصلی این اتشسوزی است . ماموران پلیس عکسکلیه دانشاموزان را که

در کتاب سالانه دبیرستانھا چاپ شده بود – به او نشان دادند - " پیتر ھورکس" ھمانطور که عکسھا را

مشاھده میکرد – نوک انگشتانشرا به روی انھا میکشید, سرانجام روی یکی از انھا انگشت گذاشت و

گفت : این پسر را نزد من بیاورید تا با او صحبت کنم .!! پسری که متھم شده بود, فرزند 17 ساله یکی از

ثروتمندترین افراد ان شھر بود . پلیس نسبت به این اتھام چندان اطمینان نداشت, ولی " پیتر ھورکس"

به ھنرنمائی خود ادامه داد و گفت : در یکی از جیب ھای این پسر – یک قوطی کبریت و در جیب دیگر او

یک شیشه بنزین فندک پیدا خواھید کرد – در حالیکه او اصلا سیگار نمی کشد .!! پسر 17 ساله در اداره

پلیس ھمه چیز را انکار کرد تا انکه "پیتر ھورکس" گفت : پاچه چپ شلوارت را بالا بزن و اثار خراشھائی

http://yahoo2.blogfa.com

که ھنگام فرار از اتشو عبور از سیم خاردار روی پایت بجای مانده را نشان بده .!! پیشگوئی "پیتر

ھورکس" کاملا راست بود – روی پای پسر 17 ساله اثار خراش دیده می شد . پسر جوان دیگر نتوانست

این وضع را تحمل کند و ھمه چیز را اعتراف نمود . پلیساین پسر شرور

را روانه زندان کرد . در ھمان زمان "پیتر ھورکس" را به صحنه جنایتی که

طی ان مردی مورد اصابت گلوله قرار گرفته و در استانه منزلش بقتل

رسیده بود, بردند ." ھورکس " لحظه ای به لباس مقتول دست مالید –

سپس به پلیس گفت که قاتل , یک مرد مسن سبیلو است که عینکی

بچشم دارد – یک پای او چوبی است و اسلحه ای را که به وسیله ان

قتل صورت گرفته به روی شیروانی منزل پرتاب کرده است . در

جستجوئی که بعمل امد, روی شیروانی منزل یک تفنگ بدست امد و از

اثر انگشت روی ان معلوم شد که قاتل – پدر زن مقتول میباشد .

ھمانگونه که "پیتر ھورکس" تشریع کرده بود- او مردی سبیلو و عینکی

ویک پای او نیز چوبی بود .!! " پیتر ھورکس" بعدھا شروع به روانکاوی و

روان درمانی به وسیله فرستادن امواج مغزی به روی بیماران شد و در

این زمینه به موفقیتھای چشمگیری دست پیدا کرد – او بسیار از بیماران

را که از دردھای مختلف رنج میبردند درمان کرد ( مثل استاد علی اکبری

خودمان) - "پیتر ھورکس" خودش نمیداند که چگونه به پاسخ سئوالات دست می یابد – وی در سال

19?7 به امریکا برده شد و در انجا از طرف گروھی از دانشمندان و کارشناسان امور روانی مورد مطالعه

قرار گرفت . ھمه انھا اعتراف کردند که تحت تاثیر نیروی عجیب "پیتر ھورکس" قرار گرفته اند و او را مردی

نامیدند که در مغز خود یک رادار دارد .!! یکی از روزنامه ھا با تیتری بزرگ او را اینگونه معرفی کرد .:

پیتر ھورکس پیشگوئی با مغز اشعه ایکس.:

*سنگ اسکون یک سنگ قیمتی از جنس یاقوت یا زمرد نیست – بلکه یک سنگ نمادین وسمبلیک برای

پادشاھی کشورھای اسکاندیناوی بخصوص کشور انگلستان – ایرلند و اسکاتلند بشمار میرود – این

سنگ که شبیه یک کلوچه بزرگ است, سرنوشت عجیبی دارد و میشود از ان یک مطلب مجزائی

نوشت


  
  

جسد مرد سالخورده روی کف اتاق , جلو شومینه افتاده بود . فضای اتاق نیز مانند بدن پیرمرد کاملا

سرد بود. برای بازپرسان اسکاتلندیار کاملا واضح بود که قربانی توسط سه پایه کنار بخاری بقتل

رسیده بود . ولی این حقیقت که چه کسی جھت کشتن پیرمرد از این وسیله استفاده کرده است

کاملا نامعلوم بود . مطمئنا ھدف از این قتل دوزدی نبوده , چون وسائل داخل ساختمان بقدری فقیرانه

و فرسوده بود که ارزش سرقت نداشت , علت درگذشت ناگھانی وی برای کسی مشخص نبود ,

پیرمرد دشمن شناخته شده ای نیز نداشت, اسکاتلندیار در بھت

و حیرت فرو رفته بود . ھنگامی که ماموران در حال ترک اپارتمان

پیرمرد بودند , مرد جوانی با چھره معصومانه پشت درب ایستاده

بود و خود را به انھا معرفی نمود, ایا او جزء خدمه اپارتمان بود.؟

در حالی که جسد از اتاق به بیمارستان منتقل میگردید , مرد

جوان توسط مامورین به اتاقی که قتل در ان صورت گرفته بود

ھدایت گردید . مرد جوان نگاھی به اطرافشانداخت و سئوال

کرد ایا اجازه دارد اثار خونی را که بر روی دیوارھا بر جا مانده

ازمایشنماید یا خیر .؟ مرد جوان که حالتی تفکرامیز بخود گرفته

بود , لحظه ای به اثاری که از دست بر روی دیوار بر جای مانده

بود خیره شد . قاتل مرد جوانی است اقایان , بسیار ھم ثروتمند

است و در جیب سمت چپ شلوارش ساعتی طلائی داشته.. و

یکی از اقوام مقتول می باشد . مسئولین اسکاتلندیارد تصمیم

گرفتند این مرد را از محل دور کنند . چون ھیچکس نمیخواست

وقت خود را روی مسائل پوچ و بی معنی ھدر دھد , واقعا چه

افراد دیوانه ای پیدا می شوند . ولی در این ھنگام اخباری به

مطبوعات لندن گزارش گردید . انھا به این داستان توجه نشان دادند . مرد جوانی که از روی نقاط

خونی روی دیوار کثیف و دود گرفته چنین نتایجی گرفته بود چه کسمیتواند باشد.؟جوان در حالی که

کارت تجاری خود را به انھا نشان می داد , گفت : چیرو , چیروی بزرگ ! این داستان روز دوشنبه در

مطبوعات بچاپ رسید . صبح روز بعد دوباره موضوع فال بین ھا سر فصل روزنامه ھا شده بودند . چون

رئیس پلیستمام مطالب چیرو را تائید کرده بود!! قاتل نه تنھا پسر جوان و ثروتمندی بود بلکه پسر خود

مقتول بود!! رابطه خویشاوندی نزدیکی که چیرو پیشبینی کرده بود !! در طی چند ھفته چیرو زبانزده

مردم لندن شده بود . وی مورد ستایش مردم قرار گرفته بود و از این طریق پول ھنگفتی به جیب زد

چون مردم علاقه زیادی به پیشگوئی ھای او داشتند . چیرو در سال 1893 انگلیسرا به قصد نیویورک

ترک کرده و در خیابان پارک سکنی گزید و انجا نیز به تدریج برای خود شھرتی کسب نمود . مطبوعات

به پیشگوئی ھای این مرد جوان و روش او علاقه مند گردیدند . زن جوانی از روزنامه" نیویورک ورلد" نزد

وی امد وبه او گفت ایا حاضر است به یکسری از ازمایشاتی که مورد نظر روزنامه ھاست عمل نماید

یا خیر .؟ اگر چیرو در این ازمایشموفق نمی شد و یا دعوت انھا را رد میکرد , قطعا اعمال او زیر سئوال

میرفت . چیرو بدون لحظه ای تردید درخواست انھا را پذیرفت . روزنامه ورلد این خبر را در سطحی

گسترده منتشر نمود . انھا به چیرو پیشنھاد کردند تا سیزده نفر از شھروندان نیویورکی را کف بینی

نماید . این افراد به ھیچ وجه نزد او شناخته شده نبودند ولی با وجود این چیرو قادر بود در مورد ھر

سیزده نفر پیشگوئی نماید . در ساعت مقرر جمعی از شھروندان معروف و

شناخته شده جھت داوری و قضاوت حضور بھم رساندند . سیزده تن از

شھروندانی که جھت کف بینی انتخاب گردیده بودند دستھایشان را به پشت روی

میز قرار دادند . چیرو جھت کف بینی و اعمال اسرار امیزش حاضر شد . چیرو

نگاھی به کف دست یکی از انان افکند و انرا وارانه روی میز گذاشت و گفت اقایان

, این کف دست یک ایرلندی است , او زمانی به سختی زندگی می کرده ولی

حالا ثروتمندی بانفوذ میباشد .ھمھمه ای در میان ھیئت داوران ایجاد شد . چیرو

کف دست شخصی بنام " ریچارد کروکر " را نگاه کرده بود . وی مھاجری ایرلندی

بود که زمانی کارگر ناوکش بود ولی حالا به عنوان رئیسانجمن محلی انتخاب

شده بود . ولی چیرو به این گفته ھا قناعت نکرد و ادامه داد علاوه بر این اقایان ,

این ایلندی زمانی کشتی گیر بوده و به عقیده من او سخنگوی شایسته ای در مورد سیاست می

باشد !! چیرو دست دیگری را از روی میز در دست گرفت و نگاھی به ان افکند و ان را به پشت روی

میز قرار داد : این شخص اگر چه کاملا یک نابغه نیست ولی استعداد زیادی دارد . او لیاقت و

شایستگی بیشتری از انچه در زندگی اش بدست اورده دارد . این پیش بینی مربوط به " رینالد دی

کوون " اھنگساز اوپرای " رابین ھوود " بود . کاری که او دیگر ھرگز نتوانست نظیرش را بیافریند . چیرو

بدون معطلی کف دست ھر سیزده نفر را در حضور ھیئت داوران نگاه کرد و بدون انکه مرتکب

اشتباھی شود ھر سیزده نفر را کف بینی کرد !!! از جمله خانمی که چیرو در مورد فرزندش چنین

گفت : بچه ای که بسیار باھوش است ولی ھمواره غمگین و افسرده می باشد و او " لیلین راسل "

بود . در کمتر از ده دقیقه وی کف دست ھمه را پیشگوئی کرد جزء یکنفر ... وی بارھا دست او را نگاه

کرد وبدون اینکه حرفی بزند اخمی کرد و ان را روی میز گذاشت . حالا تنھا ھمین یکنفر مانده بود . چرا

در مورد او چیزی نمیگقت ؟ ایابه دلیل این که قادر نبود در مورد او پیشگوئی کند ؟ اعضای ھیئت

داوران روی صندلی ھایشان نشسته بودند . ھنگامی که چیرو از کار خود فارغ شد و بادستمال عرق

پیشانی را خشک کرد سکوتی سنگین بر جمعیت حکمفرما شده بود . ایا نمخواست دراین باره چیزی

بگوید ؟ چرا ؟ چیرو اخرین مورد را در دست گرفت و بدون انکه نگاھی به ان بیفکند ان را روی میز

گذاشت . متاسفم اقایان من از گفتن حقایق در مورد این اقا پرھیز میکنم ! سپسمکثی کرد . در این

ھنگام ھمھمه میان اعضای ھیئت داوران و خبرنگاران ایجاد شد . چیرو دستشرا بالا برد و تماشاچیان

http://yahoo2.blogfa.com

را وادار به سکوت کرد . اجازه دھید کار را ھمین جا تمام کنم . من این موضوع را فقط به صاحب دست

میگویم و از بازگو کردن ان نزد عموم معذورم .. چون علامتھایی از قاتل در ان میبینم . این شخص

اعتماد به نفسش را از دست میدھد و از نگرانی و دلتنگی در گوشه زندان خواھد مرد !! پیشگوئی

ھای چیرو صدرصد درست بود . اخرین پیش بینی او درمورد دکتر " ھنری میر " بود که بعدھا به اتھام

قتل در زندان "تامبز" محبوس گردید , وی در اثر فشارھای روحی و روانی دیوانه شد و چندماه بعد در

زندان درگذشت . روزنامه نگاران با کمال حیرت شاھد واقعیت پیشگوئیھای چیرو بودند و او را با

پیشگوی بزرگ "نوستراداموس " قیاس میکردند .درصدی برای خطاھای او نمتوان تعین کرد چون تا ان

زمان ھیچگونه خطائی در گفته ھایشوجود نداشت . مردم نقاط مختلف جھان بخصوصاز اروپا خواھان

پیشگوئی ھای او بودند . به طور مثال " اسکار وایلد " در اوج شھرت خویشخواھان پیشگوئی ھای

چیرو شد . او به این نویسنده معروف گفت : در طی مدت پنچ سال نزد عموم رسوا خواھد شد و تبعید

می شود . مردم به او خندیدند , ولی زمان طرفدار چیرو بود و تنھا در عرضسه سال رسوائی " اسکار

وایلد " زبانزد مردم شد و سرانجام وی به تبعیدی که چیرو از ان نام برده بود محکوم گردید . کف خوانی

ھای چیرو تنھا گوشه ای از برنامه ھای او را تشکیل میداد . وی از اعداد مرموزی نیز استفاده میکرد ,

این روش بر اساس تارخ تولد اشخاص قرار داشت و چیرو از قدرت عجیبش قادر بود تاریخ مرگ افراد را

نیز تعیین کند ! وی ماه و سال مرگ " ادوارد ھفتم " را پیشگوئی کرد و این پیشگوئی یازده سال قبل

از وقوع ان صورت گرفته بود . پادشاه پیشگوئی ھای چیرو را روی کاغذی نوشت و انرا درون صندوقی

که داخل میزش بود قرار داد . در ژوئن 1902 پادشاه که ھنوز تاجگذاری نکرده بود مورد تحسین و

تشویق مردم قرار گرفت ولی ناگھان بیمار شد و بیماریشبه حدی شدید بود که چیرو را احضار نمود و

از ان خواست اینده اش را پیش بینی نماید چیرو به او اظھار داشت جای نگرانی وجود ندارد چرا که در

9 اگوست تاجگذاری خواھد کرد و 9 سال دیگر زندگی خواھد کرد . یکبار دیگر پیش بینی او به حقیقت

پیوست و شھرت چیرو را جھانی کرد . در یکی از سفرھایشکه به مسکو بود از او خواسته شد از

روی علایمی پیشگوئی کند . مردی که این علایم به او تعلق دارد بسیار افسرده و ناراحت خواھد شد

و در تمام دوران زندگیش از جنگ میھراسد . حدود سال 1917 ھمه چیز خود را از جمله زندگیشرا از

دست خواھد داد


90/3/1::: 4:7 ع
نظر()
  
  

در پائیز 1939 وقتی ادولف ھیتلر درصدد اغاز جنگ جھانی بود توجه ماگدا (ھمسر ژوزف گوبلز- وزیر

تبلیغات المان نازی) به یک سری پیشگوئیھای عجیب جلب شد که ?00 سال قبل صورت گرفته

بود.این پیشگوئیھا توسط یک فرانسوی بنام نوستر اداموس صورت گرفته بود و ظھور ھیتلر و رایش

سوم را پیشگویی کرده و نام او را بصورت ھیستر اورده بود . بدبختانه ھیچ یک از خوشبینانه ترین

تفسیرھا نمی توانست موفقیت رایشرا وعده دھد. بناب راین وزارت تبلیغات پایان ماجرا را به نفع

ھیتلر جعل کرد . نیروی ھوایی المان در 19?0 ھزاران برگ از پیشگوئیھای نوسترادموس را بر فراز

فرانسه و بلژیک پخشکرد و در انھا پیش بینی شده بود که المان فاتح جنگ خواھد بود و جنوب

شرقی فرانسه درگیر جنگ داخلی خواھد شد. ھدف این بود که فراریان راه پاریسرا بند نیاورند و

ارتشالمان بتواند بدون دردسر در جاده ھا حرکت کند . در جواب اینکار اینتلیجنسسرویس ( سرویس

مخفی انگلیس ) نسخه اصلی پیشگوئیھا را که به پیروزی متفقین بر نیروھای محور اشاره شده بود را

منتشر کرد. میشل دونوستر ادام که بعدھا نامشرا لاتین کرد و به نوستر اداموس تغییر داد در 1?03

در سنت رمی پروونسمتولد شد. خانواده او یھودی الاصل بود و بعدھا به مسیحیت گرویده بودند

.میشل جوان نیز کاتولیک بار امد.او دانشاموزی ممتاز بود که بعدھا پزشکی حاذق شد و مخصوصا در

http://yahoo2.blogfa.com

معالجه طاعون تبحر فراوانی از خود نشان داد . یکی از دلایل موفقیت او نگرفتن خون از بیماران بود که

در قرن شانزدھم روشی انقلابی در طب محسوب می شد . او در زمینه ھای دیگر نیز سرامد زمان بود

او 100 سال پیش از گالیله گفته بود که زمین به دور خورشید می چرخد . نبوغ او در زمینه پیشگوئی

از 1??? به ظھور رسید.در ان سال نخستین کتاب از کتب دھگانه اش را با نام قرون منتشر کرد که

حاوی 100 پیشگوئی بود و تمام انھا بصورت شعر نوشته شده بود.او ھرگز شیوه خود را در پیشگوئی

اینده اشکار نکرد.او ظرفی از اب را روی سه پایه ای برنزی می گذاشت و بر ان خیره می شد.درست

ھمانگونه که طالع بینھا به حبابھای کریستال نگاه می کنند و ناگھان پیشگوئیھایی به ذھنشمی

رسید.یک روز ھنگامی که جوان بود و در ایتالیا سفر می کرد در برابر راھبی بنام فلیس پرتی زانو زد و

در برابر دیدگان حیرت زده حاضرین گفت:من در برابر مقام مقدس پاپ زانو می زنم.و در 1?8? ان راھب

با نام پاپ سیکتوس پنجم در راس کلیسای کاتولیک قرار گرفت . یکبار نیز وقتی به حضور کاترین

دومدیسی ( ملکه فرانسه ) رسید پسرکی از درباریان ھمراه ملکه بود .او پیشگوئی کرد که ان پسرک

روزی پادشاه فرانسه خواھد شد.ان پسر ھنری ناوار بود که بعدھا با نام ھنری چھارم پادشاه فرانسه

شد.یکبار در یک ضیافت یک نجیب زاده فرانسوی درصدد امتحان او برامد و از او خواست تا سرنوشت

2خوک که در حیاط خانه بودند را پیشگوئی کند.اداموس نیز پاسخ داد که نجیب زاده خوک سیاه را

خواھد خورد و خوک سیاه طعمه گرگ می شود.نجیبزاده فورا دستور داد تا خوک سفید فورا ذبح شود

ولی بر سرمیز شام به او اطلاع دادند که گله ای گرگ گوشت خوک سفید را برده و او اکنون گوشت

خوک سیاه را می خورد . نوستر اداموس مرگ خود را در 1??? پیشگوئی کرد.در وقت مرگ دستور داد

صفحه ای برنزی که بر روی ان تاریخی حک شده بود را در تابوتش بگذارند.در 1700 او را نبشقبر کردند

تا تابوتشرا به مکانی مناسبتر منتقل کنند.درون تابوت بر روی ان لوح عدد 1700 حک شده بود.از انجا

که او می ترسید کمیته تفتیش عقاید او را متھم به جادوگری کند پیشگوئیھایشرا با رمز؛نماد و

اشکال و وارونه کردن حروف کلمات به زبان لاتین یا فرانسه قدیم و.... می نوشت.این موضوع باعث

تفاسیر گوناگون و متضادی از پیشگوئیھای او شده است.اما بسیاری از پیشگوئیھای او تا به امروز به

حقیقت پیوسته است و مقام او را تا حد بزرگترین پیشگوی عالم بالا برده است .

غیبگویی ھای نوستراداموس که تا زمان انقلاب فرانسه ھیچ شھرتی نداشت .اما در ھمان زمان

غیبگویی ھای او سراسر اروپا مشھور گردید ولی بعد بدست فراموشی سپرده شد.تا اینکه در زمان

انقلاب فرانسه رباعیات او بار دیگر بچاپ رسید و در بین اشعار مزبور این رباعی بمناسبت اینکه با

اوضاع روز تطبیق میشد نام او را مشھور کرد.

سال ھزار ھفتصدونوددو بعد از میلاد تصور میشود. که عصر جدیدی در زندگی مردم بوجود می آید که

سبب تغییرات عظیم خواھد شد .

گرچه سردمداران فرانسه افراد مادی بودند و بعلوم ماورا عقیده نداشتند اما بمناسبت این رباعی, او

را تجلیل کردند. زیرا تاریخی که نوستراداموس در دویست سال قبل ذکر کرده بود مطابق با بحبوحه

انقلاب فرانسه بود که در زندگی سیاسی و اجتماعی فرانسه و اروپا تاثیر گذاشت.

یا ?00 سال بعد را اینچنین پیشگویی کرد : یک سردار, از آلمان بزرگ خواھد آمدوپیشنھاد کمک

ظاھری خواھد کرد . اما امیرالامرا میداند که وی حیله بکار میبرد بھمین جھت شورش بوجود آمد و

جویھای خون براه افتاد . در این رباعی منظور نوستراداموس از امیر الامرا ھمانا بزرگترین زمامدار

میباشد که در این مورد استالین است و سردار بزرگ ھیتلر و کمک ظاھری و حیله, پیمانی است که

در سال 1939 میلادی بین آلمان و روسیه بسته شد و ھر دو میدانستند که آن پیمان اساس و عمق

ندارد وبین آندو جنگ شروع شد . یا در رباعی دیگر میگوید : از دریاچه لمان نصایح فراوان پدیدار میشود

روزھا و بعد ھفته ھا وماه ھا و سالھا میگذرد . ولی عاقبت ھمه دچار فتور میشوند و آنھایی که اندرز

میدادند تاسف میخورند که چرا حرفی بی فایده زدند . در این رباعی نوستراداموس از جامعه ملل

نخستین که بعد از جنگ جھانی اول در سویسو در کنار دریاچه لمان تاسیسشد گفته و میرساند که

در آنجا حرفھایی امید بخش زیاد زده شده ولی عاقبت ھمه سست شده و خود جامعه ملل از بین

رفت وشرکت کنندگان آن پشیمان شدند . یکی از عجیبترین و براستی عبرت آورترین رباعیات

نوستراداموس رباعی مخصوص اوست .که در آن اعدام لویی شانزدھم را پیشبینی کرده است . ھمه

میدانند که لوئی شانزدھم و ملکه ماری آنتوانت که اولی پادشاه و دومی ملکه فرانسه بود در زمان

انقلاب آن کشور از پاریس فرار کردند که از مملکت خارج شوند ولی در ،قصبه وارن، جلوی آنھا را گرفتند

و به پاریس برگرداندند . ھمین موضوع مقدمه اعدام لوئی شانزدھم و ھمسرش گشت. در شبی که

آندو از پاریس فرار کردند لوئی لباس خاکستری رنگ پوشیده بود و علاوه بر ملکه فرانسه دو نفر از

شاھزاده خانمھا با وی بودند و از جنگلی تاریک گذشتند تا بقصبه (وارن)رسیدند و تمام این نکات

تاریخی در این رباعی که 300 سال قبل ار آن واقعه سروده شده وجود دارد . در تاریکی شب؛از راه

جنگل؛با ملکه ھا می آید . او لباس تیره ای در برداشت وارد،وارن،شد. فرار،کاپ، تولید طوفان کرد آتش

و خون برخاست و بریده شد . در این رباعی مقصود از ملکه ھا ؛شاھزادھای ھستند که با لوئی ھمراه

بودند(خواھر و دخترش) و مقصود از کاپ ھمانا کلمه کاپه است که انقلابیون فرانسه لویی شانزدھم را

با ان اسم می خواندند. که اینکه تولید طوفان میکند که بالاخره فرارش منتھی بقطع سرش شد. در

این رباعی که تقریبا 300 سال قبل از واقعه فرار لویی است حتی محلی که جلوی او را در انجا گرفتند

و ھمانا اسم ملقب به لویی شانزدھم و لباسشو راه جنگل و.... نوستراداموسپیشگویی کرده که در

قبال این پیشگویی با اسم و رسم ؛انسان ھر قدر منکر پیشگویی باشد نمی تواند از ابراز تحسین

خودداری کند . در مورد حادثه 11 سپتامبر و قرن 21 و جنگ جھانی سوم ھم پیش بینی ھای جالبی

کرده . که من در اولین مطلبی که در مورد 11 سپتامبر نوشته بودم ( به ارشیو مراجعه شود ) ھم

بیت انگلیسی و ھم فارسی انرا برای شما دوستان توضیح دادم . اما یک نکته, کتابی که من مطالعه

کردم دقیقا تاریخ چاپش 1369 ش .ق و جالب است که عده ای میگویند : اینھا (حادثه 11 سپتامبر ) را

مترجمان کتاب میگذارند تا مردم کتابشان را بخرند اما دوستانی که مطلب امروز را خواندن متوجه

شدن این پیشگوئیھا مال یک یا دو واقع نیست . البته چون کتاب به صورت رباعی ھای رمزدار نوشته

PDF created with pdfFactory Pro trial version www.pdffactory.com

شده . معنی شدن انھا مشکل است . اما در موارد بسیار این رباعی ھا روان میشود و یا چون

پیشگوئی به واقعیت تبدیل میشود درک مطالب راحت و بقول شاعر معما چو حل گشت اسان شود .

اما پیشگوئی 11 سپتامبر بصورت کامل

اسمان در چھل و پنج درجه میسوزد . دو ساختمان بلند دو پرنده بلند پرواز در 581 و دود و آتشدر

شھر جدید در آن سوی اقیانوس ھا پرنده در آتشو زجه مادری به گوش میرسه به طور ناگھانی

آتش بزرگ و پراکنده شعله ور میشود .

یعنی جدید و شھر جدید ھمان New . نیویورک بین مدار چھل و چھل و پنج درجه در آمریکاست

نیویورک است . دو ساختمان بلند را دیگر ھمه میشناسند و دو پرنده اتشین ھمان ھواپیماھای

مسافربری در اینجا عددی بچشم میخورد 581 من فکر میکنم تعداد مسافر پرواز اول باشد که 581

مسافر با خود حمل میکرد البته بعضی این عدد را شماره پرواز میدانند . " ناگھان آتش بزرگ و پراکنده

شعله ور میشود" ھمان جنگ خانمانسوز افغانستان و

عراق است که تا امروز مادران بسیاری را داغدار کرده و

دعا کنیم ھر چه زودتر این جنگ تمام شود . اما

نوستراداموس این قدرت را از وقتی که به داخل اھرام

مصر رفت بدست آورد و اینطوری که خودش نوشته از

پدرش یک نامه بھش میرسه که میگه: بزودی از این دنیا

خواھم رفت. اگر به دیدارم نرسیدی قبرم را بشکاف و

نامه ای را که برایت نوشته ام از درون تابوتم در بیاور.لازم

به ذکر است که دلیل اینکه پدرش نامه را در قبرش

گذاشته این بوده که علاوه بر اینکه نامه به رمز بوده و

مفاد نامه فقط باید بدست نوستراداموس میرسیده نه

شخص دیگر. و ھمچنین خانوداه نوستراداموس تحت نظر

و پیگرد حکومت بوده تا جایی که مادر نوستراداموس که زنی خیرخواه و طرفدار مظلومین بوده به جرم

جادوگری و غیبگویی به آتش کشیده میشود. پساز این ماجرائی عجیبی برای نوستراداموس اتفاق

می افتد و نمی تواند به موقع بر سر بالین پدرش حاضر شود از جمله معالجه کردن یک دختر فلج در

کلیسایی که ھمین عمل باعث میشود وی به دلایلی که درحوصله این مقاله نیست به زندان بیفتد به

موقع به پدرش نمیرسد. اما پساز معالجه کردن یکی از شاھزادگان آزاد و موقعی نزد پدرش میرسد

که او مرده است. و بنا به درخواست پدرش قبر او را باز و نامه را بر میدارد . سرگذشت وی پساز

معرف شدنش توسط تک تک کسانی که او را میشناختند و با او در ارتباط بودند و ھمچنین نوشته ھای

خودش جمع آوری شده است. و افراد زیادی از جمله خدمتگزار پدرش که او را دفن کرده بود شاھدان

این حادثه ھستند


  
  
حتما شما نام نوستر اداموس را شنیدهاید! وی یکی از استادان ھنر پیشگویی "میشل دو نوستر دام"
معروف به نوسترا آداموس بود. وی در سال 1503 در جنوب فرانسه به دنیا آمد. میشل در 14 سالگی
فلسفه و دستور زبان و علوم طبیعی را تحت نظر کلیسا
شروع به خواندن نمود .میشل در سال 1522 برای
مطالعه طب به دانشگاه مونت پلی یلر فرستاده شد و در
سال 1525 مدرک پزشکی خود را دریافت کرد. در قرت
le شانزدھم در جنوب فرانسه بیماری مزمنی به نام
شایع بود و نوستر آداموس مدتھا بیمارانی را که charbon
به این بیماری میتلا بودند در روستاھا شفا میداد. اما در
سال 1?37 این بیماری ھمسر و فرزند وی را مبتلا کرد و
وی نتوانست برای نجات آنھا اقدامی کند و ھر دو فوت
کردند. در ھمین زمان مسئله برای وی پیشآمدند که به
کلیسا احضار شد. از قرار معلوم وی به مجسمه سازی
ھگامی که مجسمه قدیسی را میساخته به شوخی
گفته بود وی در حال ساخت مجسمه شیاطین است.
در تاریکی گریخت و به شرق Agen نوستر آداموس از
ایتالیا رفت. وی پس از جابجای ھایی فراوان در شھر
سکنی گزید. با تمرکز روی شعله شمع به salon
خلسهای عمیق فرو میرفت و تصاویر اینده را در ظرف
برنجی میدید. وی سرانجام در سال 1??? با مقدمه ای
که در آن این کتب به سزار پسرش ھدیه شده بود 10
جلد از پیش گوییھایش را که به در مجموع 100 رباعی
قرن ) منتشر کرد. ) Century بود در 10 جلد به نام
عکس العمل انجام شده نسبت به کتابھای قرن نوستر
اداموس بسیار شدید بود. افراد مودب جامعه او را یک نابغه و کابانھای مزرعه دار او را ایزار شیطان
نامیدند و اشعار او را سخنانی برامده از جھنم تلقی کردند. اشعار نوستر آداموس ترکیبی از کلمات رمز
گونه به زبانھای لاتین ، یونانی ، ایتالیایی و پروونشال فرانسوی بود. ملکه کاترین دومدیسی
, خواننده پر و پا قرص کتابھای وی بود . و وی در لوای ملکه توانست به کارھای خود ادامه دھد. یک
روز گروھی از "کابانھا" نوستر آداموس را را به سوی انتھای خیابانھای سالن دنبال کردند و او را تھدید
دور شوید ای اراذل ، شما ھرکز پای کثیفتان را بر روی گلوی من نخواھید گذاشت » نمودند. او فریاد زد
در سال 1??? که وی فوت کرد به ھمسرش وصیت کرد که جسد وی را به صورت « چه زنده چه مرده
ایستاده در دیوار کلیسالی متعلق به کوردلیرھا قر ار دھند. شایعه ای در قرون بعد پخششد که در
داخل تابوت وی سندی وجود دارد که تمام پیشگویی ھای او را از حالت رمز خارج خواھند ساخت. در
سال 1700 پیشکسوتان شھر تصمیمی گرفتند تا جسد تماشایی وی را به یکی دیگر از دیوارھای
کلیسا که بیشتر در معرض دید بود منتقل کنند و در ھمین بین نگاھی ھم به درون تابوت وی بیندازند.
در تابوت ھیچ مدرکی دیده نشد جز مدالی که بر روی سینه نوستر آداموس وجود داشت و بر روی ان
عدد 1700 حک شده بود. انھا تابوت را در محل جدید قرار داند و تا 91 سال محل آن عوض نشد. در
سال 1791 در خلال انقلاب فرانسه گروھی از نگھبانھای ملی شھر مارسی در حالی که مست کرده
بودند. به دنبال پول و اشیاء قیمتی وارد کلیسا شدند. به زودی سنگھای ھشت فوتی روی تابوت
نوستر اداموس را در اوردند. شھردار شھر به خاطر آشوب و ھیاھو خبر شد و بلافاله به محل رفت. و به
صحنه ای دھشت بار روبه رو شد که در ان یکی از نگھبانان از جمجمه نوستر اداموس شراب مینوشد
چون مردم روستایی او را تشویق کردند که با ابن کار قدرت پیشگویی نوستر به او منتقل خواھد شد.
شھردار آنان را متقاعد کرد که استخوانھا را پس بدھند و دوباره وارد تابوت کرد. فردا صبح این گروه
نگھبانان ھنگام برگشت به مارسی مورد کمین سلطنت طلبان قرار گرفتند و سربازی که از جمجمه
شراب نوشیده بود مورد اصابت گلوله شخص ناشناسی که کمین کرده بود قرار گرفت. درست
ھمانگونه که خود نوستر اداموس پیشگویی کرده بود.