فصل های پیش از اینم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی صبر داشت
اینک اما عده ای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند
بعضی از آنها که خون نوشیده اند
ارث جنگ عشق را پوشیده اند
عده ای حسن القضا را دیده اند
عده ای را قصرها بلعیده اند
بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجی ها بسیجی تر شدند
تو چه می دانی تگرگ و برف را
غرق خون خویش رقص مرگ را
تو چه می دانی سقوط پاوه را
عاصمی را؛ باکری را؛ کاوه را
با همان هایم که در دین غش زدند
ریشه ی اسلام را آتش زدند
پای خندق ها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند
زنده های کمتر از مردارها
با شما هستم غنیمت خوارها
بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه لعنت بر شما
باز دنیا کاسه ی خَمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست
با همان هایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی