سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از دست شدن دوستان ، غربت است . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
کاربر(2)
لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
sitemap
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :653
بازدید دیروز :23
کل بازدید :343014
تعداد کل یاداشته ها : 1567
103/9/9
9:46 ع

  *عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت:بگویم، بنویسم


که چرا عشق به انسان نرسیده است؟


چرا آب به گلدان نرسیده است؟


و هنوزم که هنوز است


غم عشق به پایان نرسیده است؟


بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد


که چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟


 


*خدا کند که مرا با خدا کنی آقا


ز قید و بند معاصی جدا کنی آقا


دعای ما به در بسته می خورد، ای کاش


خودت برای ظهورت دعا کنی آقا


بیا که فاطمه(س) در انتظار دستانت


نشسته تا حرمش را بنا کنی آقا.


 


*ای راز نگه دار دل زار کجایی؟


ای برق مناجات شب تار کجایی؟


صحرای غمت پر شده از قافله ی عشق


ای قافله را قافله سالار کجایی؟


 


*جان عالم بر لب آمد، ای خدا مهدی نیامد


دیده پر خون شد جدا و دل جدا، مهدی نیامد


بزم انس ما ندارد بی حضور او صفایی


عید ما رنگ عزا دارد چرا مهدی نیامد


هر چه گفتم: یابن طاها، یابن یاسین، یابن احمد


العجل یابن نبی المصطفی، مهدی نیامد.


 


*مرا از بچگی احساس دادند


مرا عادت به بوی یاس دادند


کلید درد هایم را از اول


به دست حضرت عباس دادند.


سجاده، جاده ی زیبایی است که تو را به سبز ترین نقطه بهشت می رساند...


 


*وقتی عزرائیل گفت نوبت توست که بمیری،


فهمیدم این تو بمیری از ان تو بمیری ها نیست...


 


*یک دعا می کنم برات بلند بگو آمین!


انشاا... تو زندگیت، فقط یه جا تو دو راهی بمونی...


اون هم بین الحرمین...


ندونی بری حرم عباس(ع)


 یا حرم حسین(ع)....