[ و فرمود : ] مؤمن را سه ساعت است : ساعتى که در آن با پروردگارش به راز و نیاز است ، و ساعتى که در آن زندگانى خود را کارساز است ، و ساعتى که در حلال و نیکو با لذّت نفس دمساز است ، و خردمند را نسزد که جز پى سه چیز رود : زندگى را سر و سامان دادن ، یا در کار معاد گام نهادن ، یا گرفتن کام از چیزهایى غیر حرام . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

نویسندگان وبلاگ -گروهی
کاربر(2)
لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

صفحات اختصاصی
 
sitemap
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :94
بازدید دیروز :23
کل بازدید :342455
تعداد کل یاداشته ها : 1567
103/9/9
3:13 ع
  

 

غرور نذاشت بهت بگم قدخدا دوست دارم

  حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره می شمارم

تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشمو

سوزونده افت غرورازحالا تا همیشمو

اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی

من توخیال تو بودم توتو خیال من بودی

کاشکی میون من و تو اون روزا حصارنبود

  هیچی میون ما بجز دلای بی قرار نبود

 انگار که تقدیر نمی خواست ما در کنار هم باشیم

 منم بهار تو باشم توام بهار من باشی

 یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده

 نمی شه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

 تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته

 انگار نه انگار که کسی این ور اب دیونته

 تقصیره هر دومون بوده ما عشق رو نشناخته بودیم

 فقط ی قصرکاغذی تو رویامون ساخته بودیم

 باید یکی از ما دو تا غرور رو میزاشت زیر پا

آروم به اون یکی می گفت یه عاشق واقعی باش

جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست 

کاش تو دنیا هیچکسی قربونی غرور نشه 

راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه 

غرور نزاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم                         

حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره می شمارم

 تنهایی عین یه تبر شکسته برگو ریشمو                         

سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشمو

 اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی

  من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی

 یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده

 نمی شه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

 تو رفتی حالا دیگه اونور دنیا خونته

 انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته