مدتی است که دیگر نمی نویسم...! اما چه باید نوشت؟
نه اینکه توان نوشتن یا جستجو در پی مطلبی را نداشته باشم که حاصل آنرا در قالب مقاله یا نوشته ای علمی تحویل دهم...
زمان هر چقدر کوتاه و تنگ باشد اگر هدفی ارزشمند و معلوم باشد مطمئنا حاصل آن چیزی جز توفیق نخواهد بود.
هدفم نوشتن مطلبی است که به طریقی مناسب و مفید طبع آدمی باشد
وقتی مطلبی یا نشانه ای شما را به فکر وادار نکند یا نشانه باطل است یا درون آدمی همچنان ناشناخته مانده که فکر توان نمیدهد و در عوض همیشه بدنبال گمشده ها در عالم بیرون باشد!
هر مطلبی که مشوق کشف عالم ناشناخته ی جسم و روحمان باشد یک گام مفید و یک نگاه زیبا و یک درک والایی است که بسته به میزان شناخت و معرفت از خود ما را به ناشناخته های دیگر آشنایی میدهد که هر یک کلید دروازه ی عالمی دیگر است.
آدمی آزاد خلق شده اما جایگاه آزادی خود را همیشه به شرایط بیرونی نسبت میدهد!
با دیدن نام گیاهان سحرآمیز و یا درک علمی عملی تاثیرات این گونه های طبیعت شاید به وجد آمده و آنرا مقوله ای ارزشمند برای تحقیق بدانید...
جنبه ی کارآمد این علم زمانی است که درمانی صورت گیرد و یا تاثیرات پیشگیرانه ی آن واقع شود.
اما براستی برای درمان و یا پیشگیری از یک درد یا پلیدی جسمی و روحی چه شرایط و چه پیش نیازهایی لازم است؟!... آیا همین که بدانیم مثلا چای زعفران مفرح اوقات است کفایت میکند؟!... یا از آن برتر اینکه بدانیم چه عاملی مکدر اوقات است؟!
مطلبی که همیشه در پاسخ نامه های دوستان به آن اشاره میکنم این است که بدنبال عوامل باشند نه معلولات... بخش عمده ی بیماریها و یا پلیدیهای روحی آدمی تنها با ارزش فکر و القاء قابل درمان یا پاکی و نیکی است.
اما آدمی مخصوصا امروزی اش بیشتر عادت کرده از پس وقوع هر مطلب برآید و عامل را فقط یک مسئله ای طبیعی و خارج از کنترل تلقی کند.
پله پله تا عوامل پیش رفتن و بدنبال آن شناخت کافی از آنها ما را در کنترل یا پیشگیری وقایع ناگوار یا تسریع وقوع خوشایند معلولات کمک میکند... هر چند همیشه تاثیر 1درصدی امور خارج از توان آدمی ما را به این خیال وا می دارد که هیچ از عهده اش برنمی آید... چه پیشگیری باشد چه درمان.
هر چه میزان پیشروی ما به سمت و سوی عوامل بیشتر باشد به همان نسبت در شناخت کافی آنها توفیق حاصل شده!... و در نهایت کنترل آنها به سمت مسیری مطلوب و صلاح طبع آدمی.
با خودم مدتی زمزمه کردم که چه بنویسم... همچون همیشه بنویسم چای زعفران مفرح اوقات است؟ و بدنبال آن مخاطبینی راضی و خشنود از درک مسئله ای جدید که هر روزه میتواند یاریگر آنها شود داشته باشم و یا کم کم پا را فراتر گذاشته و به عوامل فکر کنم و نوشته ای از آن؟...
نتیجه این شد که به عوامل که همیشه علت هر معلولی است بپردازم... مدتی در این خیال بودم که امشب با نامه ای متفاوت برخوردم... نامه ای که در آن درخواست کمک در تحقیق یا درخواست نسخه گیاهی! نشده بود... حتی مخاطب این مطالب هم نبوده بلکه در جایی دیگر و در موضوعی متفاوت مخاطب نوشته ای کوتاه با اشاره ای علمی بوده و سوالی را پرسید که جرقه ای شد برای پرداختن به عوامل موثر در سلامت و به عکس آن خباثت جسم و روح.
برای رسیدن به عوامل پیمودن راه شرط لازم است... حرفی از راه و مسیر که به میان آید فاصله معنا میدهد و از پس آن معنای زمان برجسته میشود.
هر چیزی که فارغ از زمان شود از مقیاسهای درک و شناخت ما خارج میشود.
مدتی به ستارگان و ستاره شناسان و تعاریف آنها در درک فاصله و زمان صرف کرده بودم و یافتم که در کهکشانها هم مقوله های فارغ از زمان معنا نمیدهد... حتی تعاریف شناختی همچون نور را در مقوله ای بنام سیاه چاله ها نمیتوان گنجاند.
مدتی که به تاریخ طب سنتی و تبتی و هندی پرداختم یافتم که در تعاریف آنها همگی یک محوطه یا یک فاز سیاه ناشناخته در بدن در تماس روح و جسم تعریف شده.
این سیاهی های جذاب و مغناطیس وار را به نوعی میتوان به فاز مرگ تشبیه کرد و یا همچون تنگه ی شیشه های ساعت شنی قدیم که میزان خروج دانه ها را تا به آخر مشخص میکند... پیشنیاز درک این موضوع درک و شناخت پیوستگی امور است... همچون پیوستگی مرگ و زندگی یا سلامتی و ناخوشی.
حال پس از این مقدمه به موضوع سلامت بپردازیم...
یکی از عوامل تعیین سلامت را به شخصه تا هورمونها پیش گرفتم و تعقیب کرده ام... هورمونها از دوران جنینی تا به هنگام مرگ تمام خصوصیات و شخصیت و حتی جنسیت آدمی را تعیین میکند.
این خصوصیات و شخصیات و جنسیت آدمی تاثیرات بزرگ و مهمی در تعیین میزان سلامتی ایفا میکند اما چگونه؟
هورمونهایی که از رنگ پوست و مو و میزان مو و عامل تعیین کننده میزان ترشح شیره ی معده به جهت هضم غذا تا عامل تعیین کننده ی واحدهای دفاعی و فعالسازی مکانیسم دفاعی بدن نقش ایفا میکنند در تعاریف عالم خارج از بدن و بیرونی هم به کارگردانی روحیات و خصوصیات رفتاری انسانها می پردازد و نتیجه را همیشه به همان نقطه ی آغاز برگشت میدهند... یعنی همان آدمی... درست همچون همان ساعت شنی که جریان همیشگی آن از همان نقطه و به همان عامل برمیگردد.
حال برای رسیدن به شناخت این هورمونها نیازمند دو مفهوم تعریفی زمان و مسیر یا مکان هستیم تا بتوان به بطن و قلب عامل هورومونی رسید که معلول آن شاید به حالت بیماری در بدن بروز کرده باشد! و با شناخت آن بتوان نحوه ی درمان و زمان آن را تعیین کرد.
این دو مفهوم را چگونه میتوان شناخت که پس از آن به شناخت هورمونی رسید؟...
تحت چه شرایط و زمانی هورمونها با چه میزانی و در کجا ترشح ترشح میشوند؟... مثل این میماند که کتابی را از فصل آخر به اول بخوانیم!... همین کاری که همیشه انجام میدهم!... شما هم امتحان کنید... دیگر به جملاتی همچون... تعریف فلان بحث یا مقوله را بعدا در فصل های آینده خواهیم داشت را نمی بینید!...
از این به بعد اینگونه میتوان به موضوعات بهتر پرداخت... با ره گیری این عامل(هورمونها) شاید براحتی آب خوردن بتوان چندین موضوع را بحث و نتیجه گرفت.
مسئله این است... زمان و هورمون...!
نظر شما چیست؟... آیا عوامل دیگری که تا این حد تاثیرگذار در مقوله ی سلامت باشد شناخته اید؟... تجربیات یا یافته های شخصی خود را برایم ارسال کنید...
همچون همیشه هیچ نامه ای را بی پاسخ نمی گذارم.